سرزمین نخل و قلم

اینجا مردمانش عاشق بارانند

سرزمین نخل و قلم

اینجا مردمانش عاشق بارانند

انگار همین دیروز بود...

انگار همین دیروز بود.همین دیروز بود که بیخیال دنیا و زندگی ولو کوچه ها بودیم و کسی نمی دونست کجا هستیم و درچه حالی ، نه پلی استیشنی وجود داشت و نه ، تلویزیونی. بازی تفنگی با حال ترین بازی بود و هرکس تیرکمان داشت دیگر وضعش توپ بود و اینقدر کلاس می گذاشت که گویی ، در زمان حال پلی استیشن تری دارد.مشق نمی نوشتی یا چوب گز در انتظارت بود یا کمد ماری.یادش بخیر 

انگار همین دیروز بود که بلدوزر در رودخانه کار می کرد و شب را به عشق دیدن بازنجیری به صبح می رساندیم.یادش بخیر روزگارانی که نان نانوایی ماهی  یک بار تفریحی به چشم دیده می شد و صدای دل نشین کشیده شدن آرد روی توه ازهر خانه ای می آمد.نه موتوری بود و نه بنزین که دنبال کارت سوختش باشند.راه ها دور بود و بی وسیله ،اما عشق به یکدیگر آدم ها را با پای پیاده روانه کوچه و خیابان می کرد.حال می کردیم! تا اسم کم بشکار و پس پر را می شنیدیم در حالی که توپمان یا پلاستیکی بود یا اگر هم کسی اصلش را داشت پر از تخم مرغ بود.

راستی کجا رفت؟این همه صفا و صمیمیت چی شد؟مدرن مدرن که می گفتند این بود؟چند می گیرند بی خیال شند؟اگر مدرن بودن دزد صفا و صمیمیت ماست ، نخواستیم.همسایه سالی یک بار آن هم در سوپر مارکت سر کوچه همدیگر را می بینند.

بیایید مدرن اما ازنوع خوبش باشیم.سنت ها را به راحتی از بین نبریم و همدیگر را فراموش نکنیم.مدرن بودن هست و ادامه می یابد و نسل به نسل پیشرفته تر می شود.اما ما چی؟نسل به نسل می مانیم؟پس قدر همدیگر و لحظات را بدانیم.

با تشکراز :آقای علی علیزاده

دنبال عکسی می گشتیم تو آرشیو رویدرنیوز رسیدیم به متن زیبای آقای علی علی زاده ( 30 آبان 89 )

 حالا می خواهیم  امروز شما  برایمان بنویسید مقایسه این روزها با ان روزها( منتظر متن های زیبای شما هستیم )

نظرات 9 + ارسال نظر
♥(.·°°·ناطق·°°·.)♥ چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:24 ب.ظ http://www.ababile.blogfa.com

شعر : مرحوم محمد دربه (شاعر)

حیف از روزگار که بو بدل / رسم آلا نانینگ به دل

جای فوتبال دن بازی رو / ته لرد و لاوور مازه دو

جمع ابودن دوست و رفیق / پسیا اچدم ته هو

تنگاره یا برم بنو / مازه چیرتک ماکه شنو

برنامه دن شوتاشو / گرموگله خکو و رو

حیف از رسم که بو بدل / رسم آلا نانینگ به دل

تو تیاد نینگ دوست جوان / پاچه گشاد پهلوان

چنگ و دوهل و سازشان / اول همه اچدن له بنگ

ساعتی شازت شاخون / خیلوک از راه اهُن

از زیر اهن کل شاکشی / شازت یک خرون تشی

شته اچو دور شزت / تماشا چنگ به دل شزت

مردم ابودن همه شاد / زن و مرد پاچه دم گُشاد

گل قفسکی دن مد روز / چدر زیبای عروس

نساء احمد کارش عالی / تکو تکوی زغالی

گچ و زغال جای کرم / عروس شاکه زیبا گریم

جمه عروس کنووس / دما بدا ایببوس

کلاه پولی شیلی سره / تابستون اله گاپره

پاچه اطلس و بن سیاه / بنو شوساته زینیا

شاد دس نسای احمد / ملا دمامو زود بیا

دختر رویدر چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:22 ب.ظ

سلام خیلی زیبا بود. اره یادش بخیر چه قدر دلها بهم نزدیک بود. چقدر احترام بزرگتر کوچکتر بود. وقتی یه آشنا تو کوچه می دیدیم با اینکه بچه بودیم دو میزدیم طرفش سلامشو می کردیم. تا نگه بی معرفته . نکنه بره شکایتمون پیش پدرمون کنه. تلفن که نبود واسه اینکه خبری به کسی برسونیم با بچه ها را از اون بالا می فرستادن دم ده تا قاصدی کنیم . با شوق تو گرما یا که سرما می رفتیم. ماشین که نبود روزای جمعه از اون بالا میو مدیم پایین خونه مادر بزرگ کل فامیل دور هم جمع می شدیم اخرشبم با هزار بدبختی میو مدیم خونه. عروسکو اینا که نبود یه بغچه داشتیم پر تکه پارچه که بهش می گفتیم پوتینگ و باهاش عروسک درست می کردیم. اسباب بازیم نبود با قوطی خالی تن ماهی و لوبیا تو کوچه غذا می پختیم واسه بازی دانگ دانگی . یادش بخیر. وقتی فوتبالیستا شروع می کرد همه همون پیش تلویزیون جمع بودیم . و خر کیف بودیم از صمیم قلب سوبا را دوست داشتیم و انگار که حقیقت داره. یادش بخیر . سالی دو بار لباس واسمون می گرفتن عیدا ووووای که قیامتی تو دلمون بود بیست بار قبل عید می پوشیدیم و روز عیدم صبح زود لباس نو می پوشیدیم و می رفتیم عیدی گرفتن دستمون پر بود از ده تومنی و بیست تومنی. یادش بخیر دو سالی یه بار واسمون مانتو می دوختن کیفو که تا خراب نمی شد عمرا واسمون بگیرن . با این وجود راضی بودیم قانع بویم. تمام شادی و لذتمون این بود که لباس نو داشته باشیم ولی حالا بچه ها اینقد دارن و واسشون می گیرن اما باز ناراضین باز پر توقع اند. حالا می فهمم چه فرشته ای بودیم ما دروووووووود بر دهه شصتی ها دروووووود به مرام و معرفتشون

ناقد پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:05 ق.ظ

با سلام
یاد باد آن روزگاران یاد باد... موفق باشید

ama پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:16 ق.ظ

مرسی خیلی عالی بود

دخترکبریت فروش پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:43 ب.ظ

واقعا یادش بخیر...............دلم واسه نشستن دم در سرا باهمسایه ها و نگاه کردن به هوو خورکو تنگ شده دلم واسه بازی شلی واسه و ..................خیلی چیزای دیگه تنگ شده

دلداده شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:24 ق.ظ

واقعا دورانی بود کاش میشد فقط برای یه روزم که شده به اون دوران برگردیم سلام و درود فراوان به همه دهه شصتیهتا

میلاد شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ب.ظ

یادش بخیر چقدر زود دیر میشه

رویدر قدیم یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:32 ق.ظ

وجدانا دلتنگ اون روزا شدم وگریه کردم واقعا یادش بخیر.اززندگی امروزی خسته شدم از این همه تکلف

مریمی شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:44 ب.ظ

خوب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد