اَنس بن مالک گوید: مسلمانان داشتند نماز صبح روز دوشنبه را میگزاردند و ابوبکر پیشنماز بود. در آن اثنا، ناگهان دیدند که رسولخدا - صلى الله علیه وسلم - پردهٔ حجرهٔ عایشه را کنار زدهاند و به آن مینگرند که صف بستهاند و به نماز مشغولاند. آنگاه، تبسم کردند و خندیدند. ابوبکر پای پس نهاد تا در صف اول قرار بگیرد، زیرا، گمان کرد که رسولخدا - صلى الله علیه وسلم - میخواهند از خانه خارج شوند و با مردم به نماز بایستند.
مسلمانان کم مانده بود که تحتتأثیر این صحنه از فرط شادی بیقرار شوند و نمازشان را قطع کنند. رسولخدا - صلى الله علیه وسلم - با دست مبارکشان بسوی مردم اشاره کردند که نمازتان را به پایان ببرید! آنگاه وارد حجره شدند و پرده را آویختند [1].
پس از آن، تا زمانی که پیامبراکرم - صلى الله علیه وسلم - در قید حیات این جهانی بودند، وقت نماز دیگری داخل نشد.
وقتی روز برآمد، نبیاکرم - صلى الله علیه وسلم - فاطمه را فراخواندند و سخنی را پنهانی با او در میان گذاشتند؛ فاطمه گریست. آنگاه، وی را فراخواندند و دیگر بار سخنی را پنهانی با او در میان نهادند؛ فاطمه خندید. عایشه گفت: از او- بعدها- راز آن گریستن و آن خندیدن را پرسیدیم؛ گفت: نبیاکرم - صلى الله علیه وسلم - پنهانی با من گفتند که از آن بیماری که در آن به سر میبرند بهبود نخواهند یافت و از دنیا خواهند رفت؛ گریستم. آنگاه پنهانی با من گفتند که من نخستین فرد از نزدیکان ایشان خواهم بود که به ایشان ملحق میشوم، خندیدم [2].
همچنین، نبیاکرم - صلى الله علیه وسلم - به فاطمه بشارت دادند که وی سیدة نساءِ العالمین خواهد بود [3].
وقتی فاطمه مشاهده کرد که رسولخدا - صلى الله علیه وسلم - به شدت اندوهگین و گرفته خاطرند، گفت: چقدر گرفتگی و اندوهگینی شما بر من سخت و ناگوار است! آنحضرت به او گفتند:
«لیس على أبیک کرب بعد الیوم» [4].
«از پس امروز برای پدرت اندوهی برجای نخواهد ماند!»
حسن و حسین را فراخواندند و آندو را بوسیدند، و سفارش آنان را کردند، و نیز، همسرانشان را فراخواندند و به آنان پند و اندرزهایی دادند.
درد همچنان رو به شدت و زیادتی میگذارد، و اثر زهری که آنحضرت در خیبر خورده بودند آشکار شده بود؛ چنانکه میفرمودند:
«یا عائشهٔ، ما أزال أجد ألم الطعام الذی أکلت بخیبر، فهذا أوان وجدت انقطاع أبهری من ذلک السمّ» [5].
«ای عایشه، همچنان درد ناشی از آن غذایی را که در خیبر خوردم میکشم؛ هم اینک احساس میکنم که بند نخاع من بر اثر آن زهر دارد قطع میشود!»
یک روانداز رنگی داشتند که بر صورت آنحضرت افکنده بودند. هرگاه آنحضرت گرفته خاطر میشدند آن روانداز را از روی صورتشان کنار میزدند. یکبار که در همین حال بودند آخرین سخنانشان را خطاب به مردم چنین ادا فرمودند:
«لعنة الله على الیهود والنصارى، اتخذوا قبور أنبیائهم مساجد! لا یبقین دینان بأرض العرب».
«لعنت خداوند بر یهود و نصاری که آرامگاه پیامبرانشان را مسجد گردانیدند! - منظور آنحضرت این بود که مسلمانان را نسبت به چنین کاری هشدار دهند - هرگز نباید دو دین در سرزمین قوم عرب پابرجای بماند!» [6].
همچنین در مقام وصیت، به مردم سفارش کردند:
«الصلاة، الصلاة، وما ملکت أیمانکم» [7].
«نماز را، نماز را پاس دارید، و غلامان و کنیزانتان را مواظبت کنید!»
این عبارات را بارها تکرار کردند [8].
إلَی الرَّفیقِ الأعلی
نبیاکرم - صلى الله علیه وسلم - به حال احتضار درآمدند، و عایشه آنحضرت را بر خودش تکیه داد. عایشه همواره میگفت: یکی از نعمتهایی که خدا بر من ارزانی داشته است، این بود که رسولخدا - صلى الله علیه وسلم - در خانهٔ من و در روزی که نوبت من بود، و در آغوش من و روی سینهٔ من جان سپردند، و خداوند به هنگام وفات ایشان آب دهان مرا با آب دهان آنحضرت پیوند داد.
عبدالرحمان- پسر ابوبکر- وارد شد. مسواک در دست او بود، و من رسولخدا - صلى الله علیه وسلم - را در آغوش گرفته بودم. دیدم که آنحضرت به عبدالرحمان مینگرند. دریافتم که ایشان دوست دارند مسواک بزنند. گفتم: بگیرمش برای شما؟ با سرشان اشاره کردند که آری. مسواک را گرفتم و خواستم دندانهایشان را مسواک بزنم؛ مسواک برای ایشان زِبر بود. گفتم: نرمش کنم برای شما؟ با سرشان اشاره کردند که آری. مسواک را با آب دهان خودم نرم کردم؛ آنحضرت پس از آن مسواک را روی دندانهایشان کشیدند.
بنا به یک روایت، آنحضرت بهتر از هر وقت دیگر با آن مسواک دندانهایشان را مسواک زدند. همچنین، در برابر آن حضرت کوزهای پر از آب بود. پیوسته دستانشان را در آب فرو میبردند و به صورتشان میکشیدند و میگفتند:
«لا اله الا الله، إن للموت سکرات» [9].
«لا اله الا الله! مرگ سَکَرات دشواری دارد!»
همینکه از مسواک زدن فراغت یافتند، دستانشان یا انگشتانشان را بالا کردند، و چشمانشان را به سقف اتاق دوختند، و لبهای مبارکشان به حرکت درآمد. عایشه با دقت گوش فراداد. آنحضرت گفتند:
«مع الذین أنعمت علیهم من النبیین والصدیقین و الشهداء والصالحین. اللهم اغفرلی وارحمنی وألحقنی بالرفیق الأعلى. اللهم، الرفیق الأعلى»[10].
«با آن کسانی که به آنان اِنعام فرمودهای: پیامبران، صدیقان، شهیدان و صالحان! بارخدایا، مرا بیامرز و مرا مشمول رحمتت قرار ده، و مرا به ملکوت اعلا برسان! بارخدایا، ملکوت اعلا!»
این عبارت اخیر را سه بار تکرار کردند، و دستشان به یک طرف افتاد، و به ملکوت اعلا پیوستند: إنا لله وإنا إلیه راجعون!
رویداد وفات پیامبر بزرگ اسلام به هنگام شدت گرمای پیش از ظهر روز دوشنبه دوازدهم ماه ربیعالاوّل سال یازدهم هجری روی داد، و در آن هنگام، شصت و سه سال و چهار روز از عُمر مبارک آنحضرت گذشته بود.
رگبار غم و اندوه
این خبر وحشت اثر به همه جا رسید. کرانههای آسمان مدینه تیره و تار شد، و از کران تا کران آن را ظلمت فرا گرفت. اَنس گوید: هرگز روزی را نیکوتر و روشنتر از آن روزی ندیدم که در آن روز رسول خدا - صلى الله علیه وسلم - بر ما وارد شدند، و نیز هیچ روزی را زشتتر و تاریکتر از آن روزی که رسولخدا - صلى الله علیه وسلم - در آن روز وفات یافتند [11].
وقتی پیامبراکرم - صلى الله علیه وسلم - از دنیا رفتند، فاطمه - در رثای آن حضرت - گفت: پدرجان! دعوت خدایی را که او را فراخواند اجابت کرد! پدرجان! آن کسی که باغِ فردوس جایگاه اوست! پدرجان! با جبرئیل خبر مرگش را بازمیگوییم! [12]
منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388
عصر اسلام
توبهی دوشیزهای الجزایری
خودش چنین نقل میکند:
درجامعهای پرورش یافته و بزرگ شدم که پرستش خدا فقط در نماز، روزه، حج و چند شعائر ظاهری دیگر خلاصه میشد که متأسفانه آنها هم توسط زنان و مردان سالخورده انجام میگرفت. اما جوانان، نه از آنها توقع انجام کارخیری میرفت،نه ازمنکرات و گناه بازداشته میشدند.
سال سوم تحصیل، با دو نفر از همکلاسیهایم آشنا شدم که در میان مجموعه، فقط همان دو نفر نماز میخواندند.
من
تحت تأثیر قرار گرفتم و با خود گفتم: چرا نماز نخوانم با آنکه احکام و
دستورات مربوط به نماز را فرا گرفتهام؛ مگرنه اینکه نماز بر هر فرد مسلمان
لازم و ضروریست؟ بالاخره توفیق خداوند شامل حالم شد و از آن روز به بعد
شروع به خواندن نماز کردم. نماز باعث شد که من به تلاوت قرآن و حفظ قرآن رو
بیاورم و جزئی از آیات کلام الله مجید را حفظ کنم و همچنین به رعایت حجاب
اسلامی و گوش ندادن ترانه و موسیقی بیندیشم.
درسال ۱۹۸۰ که کم کم پا به سن تکلیف میگذاشتم، پدیدهی حجاب ـ اگر تعبیرم
درست باشد ـ به وجود آمد و گسترش یافت. درکلاس درس ما دو خواهرحقیقی بودند
که حجاب را رعایت مینمودند. من برای آنها بیشتر از دیگران احترام قائل
بودم. با آنکه تا آن روز از حقیقت حجاب چیزی سر در نمیآوردم، ولی در اینکه
مردم آن را پدیدهای نو یا سرپوشی بر حقایق یا پنهان کردن شخصیت واقعی
خویش قلمداد میکردند متردد بودم.
.
یادم میآید پس از اینکه به فرض نمودن حجاب یقین پیدا نمودم، واقعهای برایم رخ داد: شیطان در وجود دختر عمهام که دوستدار فسق و فجور و ترانه و نغمههای جنونآور بود، رخنه کرد. روزی از مدرسه برگشته بودم متوجه شدم که حجاب را زیر سؤال برده و زنانی را که حجاب میپوشند به باد استهزاء گرفته است، من که از شنیدن سخنان وی بشدت عصبانی شده بودم به او گفتم: از امروز به بعد ان شاءالله من هم حجاب اسلامی را رعایت خواهم کرد. او با لبخندی شیطنتآمیز در جوابم گفت: عزیزم تو هنوز نوجوانی، چه لزومی دارد، جمال و زیباییات را پنهان نمایی؟!
.
این برخورد دختر عمهام به خیر من تمام شد و موجب شد که در مورد پوشیدن حجاب قاطعانه تصمیم بگیرم.
هنوز چند روزی از این واقعه نگذشته بود که به دیدار یکی از دوستان نزدیکم
رفتم، هنگامی که میخواستم از او خداحافظی کنم یک عدد برقه و چادری بلند به
من هدیه کرد و گفت شاید روزی به اینها نیاز پیدا کردی. هدفش برایم مشخص
بود، میخواست بدین صورت به پوشیدن حجاب وا دارم کند. دیری نپایید که آرزوی
دوستم تحقق یافت، روزی میخواستم بیرون بروم ناخودآگاه دستم به برقه و
چادر رفت، آنها را پوشیده و از منزل بیرون شدم. با خود گفتم: امروز همه را
غافلگیر میکنم بگذار بخندند و مسخرهام کنند.
.
اکنون بحمدلله حدود پنج سال است که به حجاب پایبند شدهام. در دو سال اول ترس از خداوند به طرز عجیبی بر من تسلط یافته بود، خواب را از چشمانم گرفته بود، میترسیدم که اگر خداوند در آن روزهای غفلت قبض روحم مینمود، چگونه با این وجود سراپا آلوده به گناه ملاقاتش میکردم، آن هم کسی که دیده و دانسته گناه کند و معصیت را پیشهی خویش سازد. خصوصاً هنگام تلاوت سورهی نور، که بحمدلله آن را حفظ کردهام و بر خورد به این حدیث پیامبر، ترسم افزایش مییابد: نساء کاسیات عاریات مائلات (زنانی که ظاهراً پوشیده و در واقع برهنهاند و به گناه میل و رغبت دارند)
در خاتمه خدمت دوشیزگان بد حجابی که در بازارها و اماکن عمومی تردد دارند عرض میکنم: تا به کی میخواهید نشان تیرهای زهرآگین چشم مردان از خدا بیخبر قرار بگیرید؟! مگر نمیدانید که خداوند هر لحظه مشرف بر حال و ناظر اعمالتان است؟ مگر فراموش نمودهاید و نمیدانید یا خود را به فراموشی زدهاید که زیبایی واقعی زن در حجاب و حیا و وقارش نهفته است؟ مانند فاطمه شیر زن باشید که در فرانسه به احترام چادرش حاضر شد از مدرسه اخراج گردد و در نتیجهی استقامتش دادگاه به نفع وی حکم صادرکرد.
.
انسیت فاطمة التی لحجابها خضعت فرانسا والعصاة توتروا (مگر فاطمه را ازیاد بردهای که فرانسه در مقابل حجابش زانوزد. و سردمداران معصیت تیره رو شدند.) ثبتت علی ایمانها وتسامقت کا لنخلة الشماء لا تتئاث ( بر ایمانش استقامت ورزید و مانند نخل تنومند که از باد هراس ندارد پایدار ماند.) انسیتها انسیت کیف تحدثت عنها الوسائل کیف عزالمخبر (آیا او را از یاد بردی ندیدی چگونه خبرگزاریهای دنیا و خبرنگاران با آب و تاب خبرش را منتشر کردند.
خواهرم:
برخیز، طهارت کن و دو رکعت نماز بخوان و با خدای خویش پیمان ببند بقایای عمرت را با حجاب بگذرانی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حضرت لقمان یکی از حکمای صالح ووارسته بزرگ تاریخ میباشد که نامش 2بار در قرآن ذکر شده است و 1 سوره نیز به نامش میباشد.او فرزند عنقی بن مزید بن صارن ولقبش ابوالاسود بود.او از اهالی نَوبه بوده ،از این رو سیاه پوست ودارای لبهای درشت بود وقدمهای گشاد وبلند داشت،او مدتی چوپان و برده قین بن حسر از ثروتمندان بنی اسرائیل بود،سپس بر اثر بروز حکمت از او ،اربابش او را آزاد کرد.او بنده ای صالح بود که اکثر عمر خود را در میان بیابانها گذراند تا آنکه در زمان یونس بسوی مردم نینوا در موصل مبعوث گردید.او از کسانی است که عمر طولانی کرده وبا 400 پیامبر ملاقات نموده است.
حضرت لقمان دارای مقام حکمت بود.قرآن قسمتهایی از سخنان حکمت آمیز این مرد الهی را بازگو کرده است که خلاصه ای از آن به این شرح میباشد:
1-پسرم !چیزی را شریک خدا قرار مده که شرک ظلم بزرگی است
2-پسرم!اگر به اندازه سنگینی خردلی ،عمل، نیک یا بد باشد ودر دل سنگی یا در گوشه ای از آسمانها وزمین قرار گیرد،خداوند آنرا در قیامت برای حساب می آورد ،خداوند دقیق وآگاه است
3-پسرم!نماز را برپا دار وامر به معروف ونهی از منکر کن ودر برابر مصائبی که به تو میرسد با استقامت وشکیبا باش که این از کارهای مهم واساسی است
4-پسرم!با بی اعتنایی از مردم روی مگردان ومغرورانه بر زمین راه مروکه خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست ندارد
5-پسرم!در راه رفتن اعتدال را رعایت کن ،از صدای خود بکاه که زشت ترین صداها ،صدای خران است.
ذوالقرنین
«ذوالقرنین» پادشاهی نیکوکار
بود که خداوند در زمین به او قدرتی بسیار داده بود و اسباب و لوازم حکومت و
پیروزی را برایش فراهم کرده بود. او حاکمی نیرومند و عادل بود. فهمیده و
دوراندیش بود و در سرزمین به آبادانی و عمران میپرداخت. او مملکت را به
رشد و ترقی میرساند و مردم را به امنیت و آسایش. با مردم رفتاری نیکو و
مهربانانه داشت و به همین خاطر بود که مردم نیز او را از خود میدانستند و
از او پیروی و اطاعت مینمودند.
وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا ﴿۸۳﴾ إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾ فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۵﴾
حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا ﴿۸۶﴾ قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّکْرًا ﴿۸۷﴾ وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا ﴿۸۸﴾ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۹﴾ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا ﴿۹۰﴾ کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا ﴿۹۱﴾ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۹۲﴾ حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ﴿۹۳﴾ قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ﴿۹۴﴾ قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا ﴿۹۵﴾ آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا ﴿۹۶﴾ فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ﴿۹۷﴾ قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاء وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا ﴿۹۸﴾ (کهف/ ۸۳ ـ ۹۸)
(ای پیامبر، برخی از کفّار به دسیسهی یهودیان) از تو دربارهی (سرگذشت) ذوالقرنین میپرسند؟ بگو: گوشهای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم کرد. ما به او در زمین قدرت و حکومت دادیم و وسایل هر چیزی را (که برای رسیدن بدان تلاش میکرد) در اختیارش نهادیم. او هم سبب را پیگیری کرد (و از وسایل خداداد استفاده نمود) تا زمانی که به محل غروب خورشید رسید [منظره غروب] خورشید را چنین یافت که در چشمهای گرم و لجن آلود غروب میکند، و نزد آن قومی را یافت [که فساد و ستم میکردند]. گفتیم: ای ذوالقرنین! یا [این قوم را به کیفر فساد و ستمشان] عذاب میکنی و یا در میانشان شیوهای نیک در پیش میگیری. (از راه الهام) به او گفتیم: ای ذوالقرنین! (یکی از دو کار دربارهی ایشان روا دار،) یا آنان را (در صورت ایمان نیاوردن با کشتن) عذاب میدهی و یا این که نسبت بدیشان خوبی میکنی (و درصورت ایمان آوردن از آنان گذشت مینمایی و به ارشاد ایشان همّت میگماری). (ذوالقرنین بدیشان) گفت: اما کسانی که (بر کفر خود بمانند، بدینوسیله به خود) ستم میکنند. آنان را (در دنیا با کشتن) مجازات خواهیم کرد. سپس در آخرت به سوی پروردگارشان برگردانده میشوند و ایشان را به عذاب شدیدی گرفتار خواهد کرد. و امّا کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند (در آخرت) پاداش نیکو خواهند داشت و ما هم (در دنیا دستور سهل و سادهای در حق ایشان صادر مینماییم (و تکالیف طاقتفرسا و مالیات سنگینی بر دوششان نمیگذاریم). سپس از این وسیله استفاده کرد (و برای بازگشت راه مشرق را در پیش گرفت). تا وقتی که به محل طلوع خورشید رسید دید که آفتاب بر مردمانی میتابد که برای حفظ خود از آن، ما پوششی (به نام جامه یا سرپناهی به نام خانه) بهرهی ایشان نکرده بودیم. همانگونه (در حق مردمان مشرق زمین رفتار کرد که دربارهی مردمان مغرب زمین رفتار کرده بود) و ما از آنچه داشت و آنچه میکرد، کاملاً مطلع بودیم. سپس (راه شمال را پیش گرفت و) از وسیله (و ابزار ممکن) سود جست. تا آنگاه که به میان دو کوه رسید و در فراسوی آن دو کوه، گروهی را یافت که هیچ سخنی را نمیفهمیدند (مگر با مشقّت زیاد؛ چرا که از نظر فکری عقبمانده و از لحاظ تمدّن در سطح بسیار پایینی بودند و زبان عجیبی داشتند.) (مردمان آنجا، هنگامی که قدرت و امکانات ذوالقرنین را دیدند، بدو) گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین تباهکارند (و بر ما تاخت میآورند) آیا برای تو هزینهای معین داریم که میان ما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازی؟ (ذوالقرنین) گفت: آنچه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختیار من نهاده است بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد میکنید. برای اندوختن اموال نیامدهایم). پس مرا با نیرو یاری دهید تا میان شما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازم. (سپس شروع به کار کرد و گفت:) قطعات بزرگ آهن را برای من بیاورید. (آنگاه دستور چیدن آنها را بر روی یکدیگر صادر کرد) تا کاملا میان دو طرف دو کوه را برابر کرد (و شکاف بین آنها را از آهن پر نمود فرمان داد که بالای آن آتش بیفروزند و) گفت: بدان بدمید، تا وقتی که قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد (و قطعات به هم جوش خورد، سپس) گفت: مس ذوب شده برای من بیاورید (آن را) بر این (سد) بریزم. (سد به قدری بلند و ستبر شد که حملهوران یأجوج و مأجوج) اصلا نتوانستند از آن بالا روند و به هیچوجه نتوانستند نقبی (سوراخ) در آن ایجاد کنند. (هنگامی که بنای سد به پایان رسید، ذوالقرنین شاکرانه) گفت: این (سد) از مرحمت پروردگار من است (و پا برجا میماند، تا خدا بخواهد) و هرگاه وعدهی خدا فرا رسد (او بخواهد آن را خراب کند) آن را ویران و با زمین یکسان میکند و وعدهی پروردگار من حق (و هنگامهی قیامت حتمی) است.
.
به سوی غروب
درمورد ذوالقرنین گفتهاند که روزی همراه سپاهی بسیار به فراوانی مور و ملخ از مرزهای مملکت خود خارج شد. اما نه برای ظلم و ستم، بلکه برای گسترش عدل و داد و این که اگر در جایی مظلومی را دید، او را کمک کند و اگر ستمگری را دید، او را از ستم باز دارد. او میخواست در روی زمین عدل و داد گسترش یابد و ستم و فقر و بیچارگی را از مردم دور سازد. پس به راهش ادامه داد و رفت و رفت تا این که در هنگام غروب خورشید به اقیانوس اطلس رسید. آنجا که عرب به آن دریای تاریکیها میگفتند و میپنداشتند که خشکی به پایان رسیده و اینجا دیگر انتهای دنیا و کرهی زمین است.
«ذوالقرنین» همراه سپاهش در محل تلاقی یکی از رودخانهها با اقیانوس توقف کردند. در آنجا به دلیل این که محل برخورد دو آب با هم بود از سرعت آب رودخانه کاسته میشد و گیاهان و چوبای سبک و هر آنچه را که آب در مسیر با خود آورده بود، جمع شده بود و برکهای از لجن به وسعت زیاد ایجاد شده بود (و چون در هنگام غروب خورشید بود، فکر میکردند که خورشید دارد وارد لجنزار میشود).
.
سردار پیروز و دادگر
در آنجا مردمان زیادی از رنگها و زبانهای مختلف گرد ذوالقرنی جمع شدند. بعضی از آنها به خداوند ایمان داشتند و بعضی دیگر کافر بودند. آنان همچون انسانهای اولیه زندگی میکردند و در رنج زحمت بهسر میبردند.
همچنان که گفتیم ذوالقرنین به هدف اصلاح و هدایت مردم و نشر عدالت از سرزمین خود خارج شده بود و با این هدف وارد سرزمین آن مردمان شد. وقتی آنان را دید، همگی را جمع کرده و برای آنان فرمانی صادر کرد. مردم آن دیار چون سپاهیان انبوه و قدرت فراوان ذوالقرنین را دیدند، یقین پیدا کردند که میتواند فرامین و دستورات خود را اجرا نماید، زمان ذوالقرنین چنین بود:
«ای مردم! تجاوزکاران و ستمگران و آنانی که قوانین خداوند را رعایت نمیکنند، در این دنیا به وسیلهی ما به شدت تنبیه خواهند شد و در جهان آخرت نیز نزد پروردگار عذاب سختی در انتظارشان است. عذابی که بشر در زندگی خود هیچگاه و در هیچ زمانی آن را درک نکرده و نچشیده است و اما ما با مؤمنان نیکوکار در این دنیا به مهربانی و عطوفت رفتارمیکنیم و در زندگی بر آنان سخت نمیگیریم و با آنان مهربان خواهیم بود.
فرزند عزیزم! این قانون که ذوالقرنین صادر کرد، در وضع و حال آن مردم اثر بسیار مهمی داشت؛ چرا که آنان را به سوی نیکی کشاند، آنها را به راه راست آورد و دگرگونی عظیمی در زندگیشان پدید آورد. ذوالقرنین تنها به این دستور اکتفا کرد. دیگر نه جنگی روی داد و نه خونی بر زمین ریخته شد چون ذوالقرنین هدفش اصلاح بود و مردم هم بلافاصله از او پیروی میکردند.
.
قانون حکومت صالح
قانون، همان قانونی است که روش زندگی و رفتار افراد و جامعه را معین میکند. راههای زندگی کردن انسان را در جامعه منظم و تکلیف و حق هر یک از افراد جامعه را مشخص میسازد. احترام انسان با ایمان نیکوکار باید حفظ شود و حاکم باید با او به خوبی رفتار کند. به او ستم نکند و بر او سخت نگیرد و اما باید جلوی ظلم و ستم انسان ظالم و ستمگر گرفته شود و به او اجازهی ستمگری داده نشود. پس هرگاه در جامعهای انسان نیکوکارپاداش نیکیهایش را دریافت نماید و به او احترام گذاشته شود و انسان ظالم و ستمگر به سزای اعمال ستمگرانهاش برسد، در این موقع است که انسانها به سوی اصلاح و رشد حرکت میکنند و از بذل جان و مال در این راه و استقامت دریغ نمیورزند.
با این حال اگر ترازوی دادگری و عدالت لرزان شود و کفهی ظلم و ستم بر کفهی عدل و داد برتری داشته باشد (سنگینتر باشد) و ستمگران و فاسدان به حاکمان نزدیک و بر آنها نفوذ داشته باشند و اگر مردم عادی و نیکوکاران در زحمت و رنج و مشقت باشند و صدایشان به هیچ جایی نرسد در این موقع است که قدرت حاکم به سختترین عذاب و ابزار فساد و تباهکاری در میان مردم تبدیل میشود و نظام اجتماعی به سوی از هم گسیختگی و سراشیبی سقوط خواهد رفت.
.
«ذوالقرنین» به دنبال دلیل و اسباب
این سلطان مقتدر با این سپاه انبوه و نیرومند و این حکومت عادل تصمیم گرفته است که متوقف نشود، بلکه به راه خود ادامه دهد تا سرزمین را از خیر و برکت پر کند و خداوند به ذوالقرنین امر کرده بود که وسیلهی خیر و صلاح مردم در دنیا باشد و در این مسیر حرکت کند و میبینیم که او در دورترین نقطهی مغرب به سرعت به سوی مشرق حرکت میکند و به دنبال اسباب و امکانات جدید جهت رفاه حال مردم و اصلاح آنان میباشد و در این راه با توکل بر خداوند متعال بر نیروها و امکاناتش میافزاید.
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۹﴾ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا ﴿۹۰﴾ کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا ﴿۹۱﴾. (کهف/ ۹۱-۸۹)
سپس از این وسیله استفاده کرد (و برای بازگشت راه مشرق را در پیش گرفت). تا وقتی که به محل طلوع خورشید رسید. دید که آفتاب بر مردمانی میتابد که برای حفظ خود از آن، ما پوششی (به نام جامه یا سرپناهی به نام خانه) بهرهی ایشان نکرده بودیم. همانگونه (در حق مردمان مشرق زمین رفتار کرد که دربارهی مردمان مغرب زمین رفتار کرده بود) و ما از آنچه داشت و آنچه میکرد، کاملاً مطلع بودیم.
ذوالقرنین با سپاه انبوه و قدرتمندش شب و روز حرکت میکرد، دامنهها و درهها را در مینوردید و هیچ پستی و بلندی و کوه و بیابان نمیتوانست حرکت او را کند کند، تا این که به دورترین نقطهی مشرق زمین درقارهی آفریقا رسید درحقیقت آنجا به کلی بیابان بود و هیچ کوه و جنگلی در آن دیده نمیشد به گونهای که آفتاب مستقیم میتابید و هیچ چیز مانع از آن نمیشد. این بود که مردم آنجا در معرض گزش نور سوزن آفتاب بودند.
ذوالقرنین با توکل بر خداوند و با نیروی اندیشه و تدبّر پایههای ایمان به خداوند را در میان آنان محکم کرد و وسایل و اسباب آسایش و راحتی در زندگی را برایشان فراهم نمود. او در سفرهایش به سوی مغرب و مشرق به قبایل و طوایف مختلف از مردم برخورد کرد. به شهرها و روستاهای زیادی سرزد. در این سفرها با اختلاق درست و عادلانهی خود در دل و جان مردم نفوذ کرد. او نمیخواست برمردم ستم براند و اموال مردم را به غارت نمیبرد، مردم را به بند و زنجیر نمیکشید. هدف او دزدی و تاراج نبود، بلکه هدفش تنها هدایت و خیر و صلاح مردم در دنیا و آخرت بود ودر این راه از همهی امکانات کمک میگرفت.
.
بین دو سد
ذوالقرنین وظیفهی خود را که اصلاح بین مردم در غرب و شرق بود، انجام داد و سپس به پایتخت حکومت خودش در یمن بازگشت. او در حالی که پیروزیهای فراوانی به دست آورده بود و سرزمینهای زیادی را فتح کرده بود، با این حال هر چه بیشتر در مقابل پروردگار فروتن میشد. او به جای این که متکبر و مغرور شود و با نیروی فراوانش بر مردم ستم براند، بیش از پیش نرمخو و متواضع میشد؛ چو او معتقد بود که همهی این فتوحات و پیروزیها به یاری خداوند بوده است. پس در مقابل نعمتها و یاری خداوند بزرگ باید سپاسگذار بود نه متکبر و مغرور. در راه قبل از اینکه به سرزمین و وطن خود برسد، خبرهایی به او رسید که در سرزمینی که در میان دو سد واقع شده است، فتنه و آشوب روی داده است و ثروتمندان و زورمندان بر فقیران و مستضعفان ستم میرانند و آنان را به بند و زنجیر کشیدهاند. ستمگران از سرزمینی دیگر آمدهاند و بر سرزمین و مملکت آنان مسلط گشتهاند و اهالی آنجا را در رنج و زحمت انداختهاند.
پس ذوالقرنین چارهای به جز یاری و کمک به آنان ندید. او با خود عهد بست که به یاری آنان بشتابد و تا دفع ظلم و ستم از آنان از پای ننشیند. پس از بازگشت به سرزمین خودش، یمن، منصرف شد و راه جهاد در راه خدا را در پیش گرفت.
.
یأجوج و مأجوج
سرزمینی که گفتیم، در بین دو سد در خاور دور در وسط قارهی آسیا قرار گرفته بود و اهالی آنجا همچون انسانهای نخستین زندگی میکردند هیچ دین و آیین آسمانی به آنها نرسیده بود و در بیخبری کامل قرار داشتند. گروههایی از لشکریان یأجوج و مأجوج در مسیر خود هر چند مدت یک بار بر آنان میتاختند و آنان را مورد ستم و اذیت و آزار قرار میدادند. لشکریان یأجوج و مأجوج به هر جا میرفتند، درآنجا فساد برپا میکردند، ستم میکردند و سرها میبریدند. بعضی مواقع آنقدر قتل و کشتار به راه میانداختند که جوی خون روان میشد و مردم را با این حال رها میکردند و هیچگونه کمک و یاری به آنها نمینمودند. این ستمگریها و وحشیگریهای آنان پی در پی ادامه داشت و اهالی بین دو سد قادر به مقاومت و مقابله با آنان نبودند و نمیتوانستند آنان را از سرزمین و دیار خود برانند.
.
رهایی
هنگامی که ذوالقرنین با آن سپاه نیرومندش به آنجا رسید، آنان در ابتدا فکر کردند که او نیز مانند یأجوج و مأجوج با ایشان رفتار خواهد کرد. پس به محض دیدن سپاه و لشکر ذوالقرنین همگی از ترس به کوهها پناه بردند و خانه و کاشانه و باغ و میوههای خود را رها کردند. ولی او به آنان اطمینان داد و نظرشان را عوض کرد. با آنان به نیکی و احترام رفتار کرد و برایشان شرح داد که قصد و هدفش یاری و کمک به آنان است و او آمده تا اذیت و آزار ستمگران سپاه یأجوج و مأجوج را از سر آنان کم کند.
قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ﴿۹۴﴾ قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا ﴿۹۵﴾. (کهف/ ۹۵-۹۴)
(مردمان آنجا، هنگامی که قدرت و امکانات ذوالقرنین را دیدند، بدو) گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین تباهکارند (و بر ما تاخت میآورند). آیا برای تو هزینهای معین داریم که میان ما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازی؟ (ذوالقرنین) گفت: آن چه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختیار من نهاده است، بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد میکنید. برای اندوختن اموال نیامدهایم). سپس مرا با نیرو یاری دهید، تا میان شما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازم.
.
پاداش فقط از جانب خداوند
هنگامی که آن قوم به نیّت خیر و نیک ذوالقرنی پی بردند، از او خواستند که در سر راه یأجوج و مأجوج مانعی قرار دهد که راه را بر آنان سد کند و از روی سادگی و بیآلایشی خود به او پیشنهاد مزد و پاداش فراوانی کردند.
ذوالقرنین پیشنهاد آنان را شنید خندید و گفت: ای مردم! این نیرویی که شما میبینید، فقط خدا به من داده و کسی جز او چنین قدرت و حکومتی به من نداده است و از این قدرت و امکانات فقط در راه خیر و صلاح بهرهگیری میکنم و خداوند نیز در این راه تمامی اسباب و امکانات را در اختیار من قرار داده است و من رضایت و خشنودی او را با تمام ثروتها و نعمتهای دنیا عوض نمیکنم ای مردم! بدانید که پاداش مرا فقط خدا خواهد داد.
.
ذوالقرنین؛ مهندس و دانشمند
ذوالقرنین دید که سادهترین راه ساختن سد، گرفتن و پرکردن فاصلهی دو کوه بلند بود که آب رودخانه از میان آنها میگذشت. پس، از آن قوم خواست که با نیروی کار او را یاری دهند و در این راه از توان و قدرت جسمانی خود استفاده کنند به دستور ذوالقرنین تکههای بزرگ آهن را بر روی هم قرار دادند تا ارتفاع آنها بلند شد و فاصلهی میان دو کوه را پر کرد و مانع از آمدن آب به آن سو میشد. پس هنگامی که ارتفاع قطعههای آهن بلند شد، باز دستور داد که روی آن آتش بزرگی روشن کنند، به گونهای که آهنها را ذوب کند. سپس دستور داد سرب گداخته و مذاب را بر روی آن بریزند تا تمامی سوراخها و درزهای موجود در بین قطعههای آهن پر شود و به هم بچسبند.
پس از آن که آهن گداخته و سرب ذوب شده سرد شد، فاصلهی میان دو کوه را آنچنان پر کرد و کوهها را به هم وصل نمود که انسان فکر میکرد، دو کوه نیستند، بلکه یک کوه واحد میباشد و چون ارتفاع آن زیاد بود کسی قادرنبود بر روی آن برود و روی آن قدم بزند و کسی به آن جا دسترسی نداشت. به همین دلیل یأجوج و مأجوج قادر به لشکرکشی به آن جا نبودند و نمیتوانستند آنان را همچون گذشته مورد تاخت و تاز قرار دهند و خداوند اهل آنجا را از شر و فتنه نجات داد و آنان را یاری کرد. پس از این که ذوالقرنین در آن جا نیز وظیفهی خود را انجام داد بدون ان که مغرور شود و قدرت و نیرو او را سرمست گرداند، همچنان در برابر خدا سجدهی شکر به جای میآورد و او را به خاطر این همه نعمت شکر میکرد و همچنان کارهای نیک و شایسته انجام میداد و در هر حال خود را به خدا میسپرد و کارهای خود را به او واگذار میکرد.
پس، از مسیری که آمده بود، بازگشت و به سوی سرزمین خود (یعنی یمن) رفت.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه الی یوم الدین و اما بعد:
1- مرگ
مرگ اولین مرحله جدائی از دنیا و نقطه آغاز روزقیامت می باشد. در حدیث روایت شده که پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) فرموده: «هرشخصی که میمیرد قیامت وی برپا شده است».
و آن امری لازم برای هر شخصی می باشد و هیچ راه فراری وجود ندارد خداوند می فرماید:
﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ (آل عمران: 185). هر نفس چشنده مرگ است.
و در سوره نساء آیه: 78 می فرماید:
﴿أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ﴾.
یعنی: هر کجا که باشید مرگ به شما خواهد رسید هر چند در قصرها و برجهای استوار و محکم باشید.
مرگ، از بین برنده لذات، وباعث جدائی از خانواده و فرزند و مال و مقام و تمام تجملات زندگی می باشد. مرگ حقیقت تلخ و ناگواری است که به سراغ همه می آید، و همه در نزد او یکسان می باشد، نه به کودک رحم می کند و نه به آه و فغان مادر داغ دیده و نه به گریه پدر و برادر و خویشاوندان. انسان عاقل باید برای آن سفر آخرت که از مرگ آغاز می شود آمادگی گرفته باشد با انجام دادن اعمال نیک و صالح، و طوری زندگی کند که اگر هر لحظه ای اجلش فرا برسد بتواند لبیک بگوید، و باید دانست هنگامی که اجل شخص فرا میرسد یک لحظه عقب و جلو نمی شود.
شخصی که در حال سکرات مرگ است فرشتگان را می بیند. اگر شخصی مؤمن باشد، فرشتگان او را به خوبی و خیر مژده می دهند. ولی اگر کافر یا بدکار باشد او را به بدی و عاقبت نافرجامش بیم می دهند. (به خداوند پناه می بریم از عاقبت بد).
هنگامی که روحش به گلوگاه می رسد، تمام درهای توبه بر رویش بسته می شود، و بر اعمال و کردارش مهر زده می شود، در حدیث آمده است که: «هنگامیکه شخص میمیرد اعمال او منقطع می گردد، مگر سه چیز که پیوسته ثوابش به وی می رسد: یک صدقه جاری. دوم علم سودمندی که به کسی آموخته است و مردم از آن فایده و بهره می گیرند سوم فرزند صالح و نیکی به جا گذاشته که برایش دعا می کند». مسلم
بعد از اینکه ملک الموت روحش را گرفت و از این دنیا وداع گفت و به سرای آخرت شتافت اگر خوب کرده باشد خوب می بیند و اگر بد کرده، بد می بیند.
﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ * وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ (الزلزلة: 7- 8).
یعنی: برای مؤمن شایسته و پسندیده است که همیشه مرگ را بیاد آورد زیرا که در انجام اعمال نیک به وی کمک می کند.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه وسلم) می فرماید: «أکثروا ذکر هاذم اللذات». ترمذی
بسیار بیاد بیاورید بر هم زننده بساط خوشی و شادمانی را (یعنی مرگ).
2- قبر
هنگامی که انسان را در قبر، آن گودال تنگ و محدود و وحشتناک سرازیر نمودند و سپس رویش خاک ریختند و تمامی اهل خانه و نزدیکانش بازگشتند، آن گاه برای وی زندگی جدیدی به نام عالم برزخ شروع می شود، زندگی که در آن عمل نیست ولیکن آزمایش و بلا، و در نتیجه خوشی، یا عذاب، در روایت صحیح آمده است که:
«سه چیز انسان را همراهی می کند هنگام مردن، دو تا بر می گردد و یکی باقی می ماند اهل و عیالش، مال و دارائیش، و عملش، اهل عیال زن و فرزند و مال و دارائی همه بر می گردند آن چه که همراه او باقی می ماند عمل وی می باشد».
پس از اینکه انسان در بستر خاک آرام گرفت و تشیع کنندگان باز گشتند دو فرشته او را می نشانند و از پروردگار (معبودش) و دین و پیامبرش سئوال میکنند اگر آن شخص از گروه مؤمنان باشد خداوند او را ثابت قدم می دارد و جواب صحیح و درست به وی الهام می کند، چنانکه در قرآن مجید می فرماید:
﴿یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ﴾ (إبراهیم: 27).
یعنی: خداوند تعالی آن مردمیکه ایمان آورده اند با کلمه حق که ثابت و پایدار است در دنیا و آخرت ثابت و پایدار می گردادند.
ولی اگر از گروه کافران و بدکاران باشد، به هیچ وجه نمی تواند جواب فرشتگان را بدهد، اگر چه که در دنیا می دانسته است.
بعد از سئوال و جواب، شخص مؤمن در قبرش خوشبخت می شود و جای خویش را در بهشت مشاهده می کند وهفتاد زراع قبرش گشاده می شود و بوی ریاحین و نسیم بهشت را استشمام میکند، اما شخص کافر و بدکردار جای خویش را در دوزخ دیده و قبر بر او فشار می آورد تا اینکه تمام استخوانهایش در هم پیچیده می شود، و قبرش گودالی از گودالهای آتش مبدل می گردد و حرارت و گرمی آتش دوزخ به وی می رسد.
پس دانستیم که قبر یا باغی از باغهای بهشت است و یا گودالی از گودالهای دوزخ، چنانکه در حدیث آمده است. طبرانی در معجم الاوسط (8613).
3- رستاخیز
هنگامیکه اسرافیل شیپور را برای اولین بار به صدا در می آورد تمام موجودات زنده ای که بر روی زمین هستند بیهوش شده، و میمیرند، چنانکه در قرآن کریم می فرماید:
﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ (الزمر: 68)
و دمیده می شود در شیپور پس آنچه از موجودات زنده که در آسمان و زمین هستند بیهوش شده و می میرند.
پس تصور کن ای انسان، آن هنگامیکه این زمین به زمین دیگر تبدیل شده و آسمانها تکه پاره می شود، ماه و خورشید و ستارگان به هم ریخته و خداوند در سوره الحاقه از آیه 13 تا 16 این وضع وحشتناک، به را چنین توصیف می فرماید:
﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ * وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً * فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ * وَانْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ وَاهِیَةٌ﴾.
هنگامیکه دمیده شد در صور (بوق) یک دمیدن، و برداشته شدند زمین و کوهها و هر دو به یک بار در هم کوبیده شدند، و در آن روز واقعه قیامت به وجود آید، و آسمان از هم شکافته، و با آن استحکام و نظم و در آن روز سست و بی پایه است و از هم پاشیده شده است.
و درباره دگرگونی زمین و آسمانها می فرماید:
﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ﴾ (ابراهیم: 48).
روزیکه زمین را به زمین دیگر و آسمان به آسمان دیگر تبدیل شود....
پس برای بار دوم در شیپور دمیده می شود و این بار برای زنده شدن بعد از مرگ میباشد.
﴿ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنْظُرُونَ﴾ (الزمر: 68).
و در این هنگام مردم سراسیمه و برهنه، بدون کفش و لباس، ختنه نشده، (مانند روزی که از مادر زائیده شده اند) از قبرهایشان بر می خیزند، و از شدت و سختی وضع موجود هیچ یک به دیگری نگاه نمی کند، و هر کس به خویش مشغول می باشد و آن روزی است که کفار می گویند: ﴿یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا﴾ و مؤمن می گوید: ﴿هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ﴾ (یـس: 52).
ابوهریره (رضی الله عنه) از پیامبر (صلى الله علیه وسلم) روایت می کند که فرمود: «یقبض الله الأرض، و یطوی السماء بیمینه ثم یقول: أنا الملک أین ملوک الأرض» بخاری (6519)،
خداوند زمین و آسمان را قبضه می نماید و در هم می پیچاند سپس می فرماید: من پادشاه، هستم پادشاهان زمین کجا هستند؟
بعد از برخاستند از قبر، بسوی سرزمین محشر سوق داده می شوند.
﴿یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْداً * وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ (مریم: 85- 86).
خداوند در سوره عبس آیه 34 تا 37 این صحنه وحشتناک روز محشر را چنین وصف می فرماید:
﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ * لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ﴾.
خورشید با آن شدت حرارتش به آنها نزدیک شده و از تمامی بدن آنها عرق سرازیر می شود. چنانچه در حدیث نبوی آمده است:
«یَعْرَقُ النَّاسُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یَذْهَبَ عَرَقُهُمْ فِی الْأَرْضِ سَبْعِینَ ذِرَاعًا وَیُلْجِمُهُمْ حَتَّى یَبْلُغَ آذَانَهُمْ». بخاری حدیث شماره (6532)
آنچنان مردم در روز قیامت عرق می کنند که عرق آنها تفاد ذراع (گز) در زمین فرو می رود، و تا گوشهایشان غرق در عرق می شوند.
و در روایت دیگر نیز آمده است که: «تُدْنَى الشَّمْسُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ الْخَلْقِ حَتَّى تَکُونَ مِنْهُمْ کَمِقْدَارِ مِیلٍ، ... فَیَکُونُ النَّاسُ عَلَى قَدْرِ أَعْمَالِهِمْ فِی الْعَرَقِ، فَمِنْهُمْ مَنْ یَکُونُ إِلَى کَعْبَیْهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَکُونُ إِلَى رُکْبَتَیْهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَکُونُ إِلَى حَقْوَیْهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یُلْجِمُهُ الْعَرَقُ إِلْجَامًا، وَأَشَارَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِیَدِهِ إِلَى فِیهِ». در آن روز خورشید به مردم نزدیک شده و با اندازه یک میل با آنها فاصله دارد، پس مردم به قدر اعمالشان در عرق هستند که کسانی تا قوزک (کعب) و کسانی تا زانو، و کسانی تا کمربند، وکسانی هستند که در عرق غرق شده اند و حضرت رسول الله (صلى الله علیه وسلم) به دهانش اشاره فرمود، یعنی عرق به دهان آنها نزدیک است.
مدتی به همین حالت می مانند و در تمام آن مدت غم و اندوه می باشد، مگر گروهی از مردم هستند که زیر سایه عرش خداوند قرار خواهند گرفت، و از حوض پیامبر (صلى الله علیه وسلم) سیراب می گردند و آن گروه بدون شک مؤمنانی هستند که در ایمان خویش راستگو وصادق بوده اند.
ابوهریره -رضی الله عنه- و حضرت ابوسعید الخدری -رضی الله عنه- در حدیثی از پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- روایت می کنند که در همان حالت کسانی هستند که در سایه الهی جای داده می شوند:
«سَبْعَةٌ یُظِلُّهُمْ اللَّهُ تَعَالَى فِی ظِلِّهِ یَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ، إِمَامٌ عَدْلٌ، وَشَابٌّ نَشَأَ فِی عِبَادَةِ اللَّهِ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ بِالْمَسَاجِدِ، وَرَجُلَانِ تَحَابَّا فِی اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَیْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَیْهِ، وَرَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ فَقَالَ: إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَأَخْفَاهَا حَتَّى لاَ تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ یَمِینُهُ، وَرَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ خَالِیًا فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ». بخاری و مسلم
یعنی: هفت گروه هستند که در روز قیامت زیر سایه خداوند جای دارند روزی که هیچ سایه ای نیست مگر سایه او:
1- پیشوای و حاکم عدالت گستر.
2- جوانی که در عبادت خدا پرورش و بزرگ شده.
3- شخصی که دلش وابسته به مسجد باشد.
4- دونفری که بخاطر خدا با هم دوستی گرفتند.
5- شخصی که زن زیباروئی و دارای مقامی او را به کار زشت دعوت دهد، در جواب بگوید من از خدا می ترسم.
6- شخصی که در پنهانی صدقه داد بطوری که دست چپ او ندانست که دست راست چه صدقه داده است.
7- شخصی که در پنهانی و تنهائی خدا را یاد کرد و چشمش اشک ریز شد.
4- حساب
بعد از اینکه مدتی طولانی در حالت ترس و وحشت سر بردند، پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- برای پایان یافتن این حالت شفاعت می کند سپس خداوند برای حساب و دستور می دهد، در آن وقت هر شخصی آنچه که در دنیا فرستاده است می بیند، تمام اعمال که انجام داده، خواه کوچک باشد و یا بزرگ همه در جلوش مجسم و آشکار می گردد، و هیچ چیزی از آن اعمال بر خداوند پوشیده نشده و نخواهد شد، و تمام اعمال شخص را بطور دقیق و کامل می داند، خداوند این حالت را چنین توصیف نموده است:
﴿وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلا کَبِیرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾.(الکهف: 49 )
می گویند ای وای بر ما چیست این نامه را؟ چه حال است این نامه! که کوچک و بزرگ را فرو نگذاشته (نمی گذارد) مگر همه آنها را بشمار آورده است، و هر چه کرده اند همه را در پیش خود خواهند دید و خداوند بر کسی ستم نمی کند.
در آن موقع (حساب) تمام اعمال خویش را خواهیم دید، و بر تمام آنها محاسبه خواهیم شد، کوتاهی و تقصیر خویش را در نماز، زکات، و روزه و ... خواهیم دید، از مال محاسبه و پرسیده می شویم که از کجا بدست آورده ایم و در چه راهی صرف نموده ایم، و از عمر، که چگونه گذرانیده ایم، و از جوانی که چطور پشت سر گذاشته ایم و از علم و دانش و مدارک تحصیلی مان پرسیده می شویم، که آیا آنها را در راه خیر و صلاح بکار برده ایم یا اینکه خدای نخواسته دعوت کنندگان بطرف شر و بدی بوده ایم.
پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- در حدیثی چنین می فرماید: «مَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ وَسَیُکَلِّمُهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَبَیْنَهُ تُرْجُمَانٌ.... ». بخاری و مسلم
در روز قیامت خداوند با هر کدام از شما، صحبت و گفتگو خواهد نمود در حالی که میان خداوند و او مترجمی ندارد، پس انسان به راست خود می نگرد نمی بیند مگر آن چیزی که فرستاده و به سمت چپ می نگرد نمی بیند مگر آن چیزی که فرستاده به جلو و روبروی خود نگاه می کند آتش جهنم را می بیند ای مردم از آتش بترسید اگر چه با نصف دانه خرمائی درراه خدا دادن باشد یا با کلمه طیبه لا إله إلا الله، و سخنان درست و نیک».
در آن روز چهره مؤمنان درخشنده و نورانی، همچون ماهتاب می باشد ولی چهره گناهکاران و کفار گرفته و عبوس است همچون پاره ای از شبک تیره و تاریک خداوند چنین می فرماید:
﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ * ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ * وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ * أُولَئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ﴾. [عبس: 38- 42].
در آن روز چهره هائی باز و روشن و خندان است، و چهره هائی گردآلود و گرفته و تیره رنگ است، تاریکی و خاک و سیاهی بر آن نشیند، آنها گروه کافران و بدکاران هستند.
5- بهشت
بعد از تمام شدن حساب، پلی بر روی جهنم نصب می گردد (که پل صراط نام دارد) سپس مردم از آن پل عبور می کنند. مؤمنان با سرعت و ایمنی و اطمینان کامل عبور کرده و نورایمانشان برای آنها روشنائی می دهد. ﴿نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ﴾ (التحریم: 8). و رهسپار بهشت می شوند، در این هنگام است که فرشتگان درهای بهشت را باز کرده و به آنها خوش آمد می گویند، پس با تشریفات وارد بهشت می شوند.
﴿حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾. (الزمر: 73). «مؤمنان و متقیان هنگامی که بیایند برای داخل شدن به بهشت، دروازه باز کرده شده و فرشتگان و نگهبان بهشت به آن می گویند: سلام بر شما خوش آمدید و خوش باشید، پس بطور جاودانه و همیشگی در بهشت داخل شوید».
هر چند که ما بخواهیم در این دنیای بی ارزش نعمتهای و خوشیهای بهشت را تصور کنیم، هیچ وقت نمی توانیم به حقیقت آن پی ببریم، بلکه بزرگتر از آن است که ما بتوانیم تصور کنیم، در این باره گفتار رسول الله -صلى الله علیه وسلم- کافی می باشد که فرمود: «فِیهَا مَا لاَ عَیْنٌ رَأَتْ وَلاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ وَلاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ» بخاری و مسلم
. در بهشت نعمتهای است که نه چشمی آنرا مشاهده کرده، و نه گوشی در باره آن شنیده، و نه بر قلب بشری خطور کرده است.
انسان در دنیا از لذات و خوشیها بهره مند است ولی هنگامیکه مرگ را بیاد خویش می آورد، آن خوشیها به تلخی مبدل می گردد، لیکن در بهشت تلخی و ناراحتی وجود ندارد، چرا که آنکه منزل جاویدان و ابدی است و مرگ وجود ندارد در حدیث آمده است که: «مرگ را به صورت قوچی در روز قیامت آورده می شود سپس فرشتگان بهشتیان را صدا می زنند همه نگاه می کنند، به آنها گفته می شود این را می شناسید، همه می گویند: بله مرگ است، همچنین فرشتگان اهل دوزخ را صدا می زنند آنها نیز نگاه می کنند، بعد از آن مرگ را ذبح می کنند، سپس به بهشتیان گفته می شود: جاودانگی است و مرگی نیست، پس خیلی خوشحال می شوند، و به دوزخیان گفته می شود: جاودانگی است و مرگی نیست، پس غم و اندوه و ناراحتی آنها افزوده می گردد».
و همچنین انسان در دنیا از راحتی و خوشی زیاد خسته و بیزار می شود، و دوست دارد که تغییر و تبدیل در آن نعمت ایجاد شود، ولی در بهشت خستگی وجود ندارد خداوند در توصیف اهل بهشت می فرماید:﴿خَالِدِینَ فِیهَا لا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلاً﴾ (الکهف: 108).
آنها جاویدان در بهشت هستند و دگرگونی نیابند.
خداوند تبارک و تعالی فرموده است:
﴿سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ﴾.(الحدید: 21).
بشتابید و بر یکدیگر سبقت بگیرید بسوی آمرزش از پروردگارتان و بهشتی که وسعت و فراخی آن چون فراخی و وسعت آسمان و زمین است.
6- جهنم
هنگامیکه که کفار و فجار از محاسبه و بازجوئی تمام گردیده و می خواهند مانند مؤمنین بر روی پل صراط (که از بالای جهنم می گذرد) عبور کنند، فرشتگان به آنان اجازه نمی دهند ونمی گذارند که عبور کنند، بلکه آنها را با قلاب و زنجیر می کشانند و به داخل جهنم می اندازند.
در حدیث صحیح روایت شده است که پیامبر صلى الله علیه وسلم فرموده اند: «جهنم آورده می شود، در حالی که دارای هفتاد هزار افسار می باشد، با هر افساری هفتاد هزار فرشته می باشد، که جهنم را می کشانند ...».
به درستی که آن، منزلگاه پستی، رسوائی، و عذاب وشکست است، منزلی است که فریادها و آه وناله های از آن بلند می شود و در آن شک ها سرازیر می شود کسانی که در آن هستند در بدبختی و بیچارگی همیشگی بسر می برند، در آن انواع و اقسام عذابها و شکنجه ها می باشد، آتش سوزان... مارها ... کژدمهای بزرگ و نوشیدن آبهای داغ، آن آبی که با نوشیدن آن تمامی روده ها تکه تکه می شود، و همچنین نوشیدن کثافتها و چرکها و خونها، وزقوم که اگر قطره ای از آن زقوم در دنیا چکیده شود زندگی اهل دنیا تلخ و ناگوار می سازد.
به خداوند بزرگ پناه می بریم از عذاب جهنم به خدا قسم که در آن انواع و اقسام عذاب و سختیهای گوناگون پراکنده است که هیچ وقت جسم کوچک و ضعیف انسان طاقت تحمل کمترین عذابش را ندارد همچنانکه در حدیث روایت شده، «کمترین عذاب جهنم برای شخص، آن است که تکه پاره از آتش (اخگر)در زیر قدمش گذارده می شودکه به وسیلة آن مغزش بجوش می آید».
پس همگی بکوشیم و تلاش نمائیم برای نجات یافتن از آن آتش سوزان و دردناک، نجات ممکن نیست مگر با توحید و کلمه لا اله الا الله محمد رسول الله، دوری جستن از شرک، و گناهان صغیره و کبیره، وانجام دادن عبادات و طاعات الهی.
پیامبر اسلام -صلى الله علیه وسلم- در حدیثی که امام بخاری و امام مسلم روایت کرده اند، می فرماید: «اتَّقُوا النَّارَ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ فَبِکَلِمَةٍ طَیِّبَةٍ». از آتش دوزخ بترسید، گرچه با صدقه دادن نصف دانه خرما باشد، پس اگر کسی نیابد، با گفتار نیکو و کلمه طیبه از آتش بترسد.
خداوند همه ما را از آتش جهنم نجات دهد وبهشت جاویدان نصیبمان گرداند آمین.
از خداوند بزرگ خواهانیم که همه مسلمین را در آنچه که رضایتش می باشد موفق بگردان و همه مسلمین را از کید و وسواس شیطان و هوای نفس و دوستان بد حفظ کند آمین.
وصلى الله على نبینا محمد وعلى آله وصحبه وسلم تسلیماً کثیراً
وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالیمن.
در باب تقوى و پرهیزگاری
قال الله تعالی:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ. (آل عمران/١٠٢)
ای کسانی که ایمان آوردید از خدا بترسید چنانکه شایستهء ترسیدنش است.
این آیه بیان کننده مراد و معنی اولی است:
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ. (التغابن/۱۶)
از خدا بترسید تا میتوانید.
آیاتی که در آن امر به تقوی شده زیاد و معلوم است:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً. (الأحزاب/۷۰)
ای آنانی که ایمان آوردهاید از خدا بترسید و سخن حق بگوئید.
وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً. وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ. (الطلاق/۲ـ۳)
کسی که از خدا بترسد برایش گریزگاهی از هر کاری مقرر داشته و از جایی او را روزی میدهد که گمان نمیکند.
إَن
تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ
سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ.
(الأنفال/۲۹)
اگر از خدا بترسید، پیدا کند برای شما گشایشی را و از گناهانتان در گذرد و خدا شما را بیامرزد و خدا صاحب فضل بزرگ است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اما روایات وارده در این مورد بشرح زیر است:
عَنْ أبی هُرَیْرَةَ رضی اللَّهُ عنه قال: قِیل: یا رسولَ اللَّهِ مَن أَکْرَمُ النَّاسِ؟ قال: « أَتْقَاهُمْ » …
از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که گفت:
گفته شد یا رسول الله گرامی ترین مردم کیست؟ فرمود: پرهیزگارترین شان.
عَنْ
أبی سَعیدٍ الْخُدْرِیِّ رضی اللَّه عنه عن النبیِّ صَلّى اللهُ عَلَیْهِ
وسَلَّم قال: « إنَّ الدُّنْیا حُلْوَةٌ خضِرَةٌ ، وإنَّ اللَّهَ
مُسْتَخْلِفُکُمْ فِیهَا. فینْظُر کَیْفَ تَعْمَلُون. فَاتَّقوا الدُّنْیَا
واتَّقُوا النِّسَاءِ. فَإِنَّ أَوَّلَ فِتْنةِ بَنِی إسْرَائیلَ کَانَتْ
فی النسَاء » رواه مسلم.از ابو سعید الخدری رضی الله عنه روایت است که:
پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: همانا دنیا شیرین و سبز است (زرق و
برق دارد). خداوند شما را در آن خلیفه ساخته است تا ببیند، که چگونه عمل
میکنید، پس بترسید از دنیا و از زنها، چرا که اولین ابتلای بنی اسرائیل در
بارهء زنها بود.
عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ رضی اللَّه عنه أَنَّ النَّبِیَّ صَلّى اللهُ
عَلَیْهِ وسَلَّم کَانَ یَقُول: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْهُدَى
وَالتُّقَى وَالْعفافَ والْغِنَى » رواه مسلم.
از ابن مسعود رضی الله عنه روایت است که:
پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرمود: خداوندا، از تو هدایت، پرهیزگاری، عفاف (ازدست درازی به اموال) و بینیازی طلب میکنم.
عَنْ أبی طَریفٍ عدِیِّ بْنِ حاتمٍ الطائِیِّ رضی اللَّه عنه قال: سمعت
رسولَ اللَّه صَلّى اللهُ عَلَیْهِ وسَلَّم یقُول: « مَنْ حَلَفَ عَلَى
یمِین ثُمَّ رَأَى أتقَى للَّهِ مِنْها فَلْیَأْتِ التَّقْوَى » رواه مسلم.از ابو طریف عدی بن حاتم طائی رضی الله عنه مروی است:
از آنحضرت صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمود: آنکه به چیزی سوگند خورد،
سپس چیزی را ببیند که از آن به تقوای الهی نزدیکتر است، باید راه تقوی را
برگزیند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع: ریاض الصالحین
اسلام۴۱۱
(أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ) [لقمان : ۲۰]
آیا ندیدهاید که خداوند آنچه را که در آسمانها و زمین است مسخّر شما کرده است ( و در مسیر منافع شما به حرکت انداخته است )، و نعمتهای خود را – چه نعمتهای ظاهر و چه نعمتهای باطن – بر شما گسترده و افزون ساخته است؟ برخی از مردم بدون هیچ گونه دانش و هدایت و کتاب روشن و روشنگری، درباره ( شناخت و یکتائی ) خدا راه ستیز و جدال را پیش میگیرند.
(وَسَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِّنْهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لَّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ)[الجاثیة : ۱۳]
و آنچه که در آسمانها و آنچه که در زمین است همه را از ناحیه خود، مسخّر شما ساخته است. قطعاً در این ( تسخیر موجودات مختلف و به گردش و چرخش درآوردن چرخه حیات به نفع انسانها ) نشانههای مهمّی ( بر قدرت و مهربانی خدا در حق آدمیزادگان ) است، برای کسانی که میاندیشند ( و اندیشمندانه به اشیاء دور و بر و به خود زندگی مینگرند ).
(هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا وَکُلُوا مِن رِّزْقِهِ وَإِلَیْهِ النُّشُورُ)[ملک : ۱۵]
او کسی است که زمین را رام شما گردانیده است. در اطراف و جوانب آن راه بروید، و از روزی خدا بخورید. زنده شدن دوباره در دست او است.
(هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ )[البقرة : ۲۹]
خدا آن کسی است که همه موجودات و پدیدههای روی زمین را برای شما آفرید، آن گاه به آسمان پرداخت و از آن هفت آسمان منظّم ترتیب داد. خدا دانا و آشنا به هر چیزی است.
(الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَاداً وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ)[البقرة : ۲۲]
خدای شما کسی است که زمین را برایتان بگسترد ( و آن را در خور اقامت و سکونت کرد ) و آسمان را ( با تمام اجرام و ستارگان، بسان ) کاخی بیافرید و از آسمان آب فرو فرستاد و با آن، انواع ( گیاهان و درختان و ) ثمرات را به وجود آورد تا روزی شما گردند. پس شرکاء و همانندهائی برای خدا به وجود نیاورید، در حالی که شما ( از روی فطرت ) میدانید ( که چنین کاری درست نیست).
(اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقًا لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اْلأَنْهارَ )[ابراهیم : ۳۲]
خدا کسی است که آسمانها و زمین را آفریده است و از ( ابر ) آسمان آب را پائین آورده است، و با آن میوهها و دانهها را پدیدار کرده است و روزی شما گردانده است، و کشتیها را مسخّر شما نموده است تا در دریا با اجازه و اراده او حرکت کنند، و رودخانهها را در اختیار شما قرار داده است ( تا در آبیاری زمینها و نوشیدن آب آنها مورد استفاده قرار گیرند).
(وَسَخَّر لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَآئِبَینَ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ)[ابراهیم : ۳۳]
و
خورشید و ماه را مسخّر شما کرده است که دائماً به برنامه ( نورافشانی و
تربیت موجودات زنده و ایجاد جزر و مدّ در اقیانوسها و دریاها و خدمات دیگر )
خود ادامه میدهند. و شب را ( برای آسایش ) و روز را ( برای تلاش ) مسخر
شما ساختهاست.
(اللّهُ الَّذی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فیهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ )[جاثیه : ۱۲]
خداوند
همان کسی است که دریا را رام شما کرده است، تا کشتیها برابر فرمان و اجازه
او ( که به ماده کشتیها و خود آبها و دیگر عوامل طبیعی داده است ) در دریا
روان شوند و شما انسانها بتوانید از فضل خدا بهره گیرید، و شاید سپاسگزار
گردید ( و شکر نعمتهای بیکران یزدان را به جای آورید).
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاء فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَیْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ) [البقرة : ۱۶۴]
مسلّماً در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز ( و اختلاف آن دو در درازی و کوتاهی و منافع بیشمار آنها ) و کشتیهائی که به سود مردم در دریا در حرکتند ( و برابر قانون وزن مخصوص اجسام و سرشت آب و باد و بخار و برق، و غیره که از ساختههای پروردگارند در جریانند ) و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده ( که برابر قوانین منظّمی بخارها به ابرها تبدیل و بر پشت بادها به جاهائی که خدا خواسته باشد رهسپار میگردند و پس از تلقیح ، به صورت برف و تگرگ و باران مجدّداً بر زمین فرو میریزند ) و با آن زمین را پس از مرگش زنده ساخته و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و در تغییر مسیر بادها و ابرهائی که در میان آسمان و زمین معلّق میباشند ( و برابر قوانین و ضوابط ویژهای در پهنه فضا پراکنده نمیگردند و هدر نمیروند )، بیگمان نشانههائی ( برای پیبردن به ذات پاک پروردگار و یگانگی خداوندگار ) است برای مردمی که تعقّل ورزند.
اینک ما هستم غرق در نعمتهای پروردگار
خداوندا به داده ها و نداده هایت شکر
که دادههایت نعمت و ندادههایت حکمت است .
اى پسرم! تو از آن روزى که به دنیا آمدى، پشت به دنیا و رو به آخرت کردى، و خانهاى که دارى به طرف آن مىروى نزدیکتر از خانهاى است که از آن دور مىشوى، پسرم همواره با علما بنشین ولى با آنان بحث مکن، که اگر چنین کنى از تعلیم تو دریغ مىورزند، و از دنیا به قدر نیازت استفاده کنید، و یک باره دنیا را ترک مکن، و گرنه سربار جامعه خواهى شد، و در دنیا آنچنان داخل مشو که به آخرتت ضرر رساند، آن قدر روزه بگیر که از شهوتت جلوگیرى کند، و آن قدر روزه مگیر که از نماز بازت دارد، زیرا نماز نزد خدا محبوبتر از روزه است.
وی زاهد مشهور "اویس بن عامر بن جزء بن مالک مرادی قرنی" است. دوران پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را درک نمود اما دیدار رسول خدا نصیب وی نگردید. از این جهت در طبقهی مخضرمین جای میگیرد.(1) اویس از بهترین تابعین است. در مورد اینکه چه کسی بهترین تابعی است خلاف است. احمد بن حنبل میگوید: وی سعید بن مسیب است، و گفته شده وی اویس قرنی است و گفته شده: حسن بصری. اما صحیحتر آن است که وی اویس قرنی میباشد زیرا در صحیح مسلم آمده است که: "بهترین تابعین مردی است که به او اویس میگویند". برخی دیگر از علما گفتهاند که عالمترین تابعین سعید بن مسیب است و زاهدترین و عابدترین آنان اویس است.
وی در یمن زندگی میکرد، سپس به کوفه نقل مکان کرد و در واقعهی صفین به همراه علی رضی الله عنه جنگید و به شهادت رسید.
اویس از عمربن خطاب و علی بن ابی طالب، حدیث روایت کرده و از بسیاری از صحابه علم آموخت تا آنکه از ائمهی تابعین گردید و بسیاری از علما از وی علم و تواضع نسبت به مادر و تواضع در برابر پروردگار را آموختند. ابن سعد وی را در طبقهی نخست از تابعین اهل کوفه ذکر کرده و دربارهی وی میگوید: "وی ثقه است". امام مالک وجود اویس را انکار میکرد اما شهرت وی و اخبار وی به حدی است که نمیتوان به وجود وی شک کرد.
جایگاه اویس قرنی:
وی مکانت و احترام فراوانی در میان صحابه دارا بود زیرا آنان وصف او را از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ شنیده بودند. امام مسلم در صحیح خود بابی را در فضایل اویس قرنی آورده است.
وی با سند خود از أسیر بن حابر روایت میکند که عمر بن خطاب رضی الله عنه وقتی که مجاهدان کمکرسان یمن به نزد او میآمدند از آنان میپرسید که آیا اویس بن عامر در میان شماست؟ تا آنکه روزی اویس به همراه آنان آمد پس از او پرسید: آیا تو اویس بن عامری؟ گفت: آری. گفت: از مراد و سپس از قرن؟ و آیا دچار برص بودی و از آن شفا یافتی به جز به اندازهی یک درهم و مادر [پیری] داری؟ گفت: آری.
عمر گفت: شنیدم که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ میفرمود: "اویس بن عامر با مجاهدان اهل یمن به نزد شما خواهد آمد که از مراد و سپس از قرن است که برص داشت و از آن شفا یافت به جز به اندازهی یک درهم و او مادری دارد که نسبت به او نیکوکار است و اگر بر خداوند سوگند خورد خداوند سوگند او را راست خواهد کرد (دعای او را مستجاب خواهد کرد). پس اگر توانستی از او بخواهی برایت آمرزش بخواهد از او بخواه". پس برای من از خداوند آمرزش بخواه. اویس برای او طلب آمرزش کرد. آنگاه عمر به او گفت: کجا میروی؟ گفت: به کوفه. گفت: آیا برای حاکم آنجا ننویسم که تو را گرامی دارد؟ اویس گفت: این که در میان مردم ناشناخته باشم برایم بهتر است.
روای میگوید: سال بعد مردی از اشراف آنها به حج آمد پس عمر او را دید و از او دربارهی اویس پرسید. او گفت: او را در حالی که خانهای کهنه و متاعی بسیار اندک داشت ترک گفتم. عمر گفت: از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ شنیدم که میفرمود:
"اویس بن عامر با مجاهدان اهل یمن به نزد شما خواهد آمد که از مراد و سپس از قرن است که برص داشت و از آن شفا یافت به جز به اندازهی یک درهم که او مادری دارد که نسبت به او نیکوکار است و اگر بر خداوند سوگند خورد خداوند سوگند او را راست خواهد کرد. پس اگر توانستی از او بخواهی برایت آمرزش بخواهد از او بخواه".
آن مرد به نزد اویس آمد و از او خواست برایش از خداوند آمرزش بخواهد. اویس به او گفت: تو از من به سفری نیک نزدیکتری (یعنی به تازگی از حج آمدهای) پس تو برای من از الله طلب آمرزش کن. آن مرد گفت: برای من طلب آمرزش کن. اویس باز گفت: تو به سفری نیکی نزدیکتری. آن مرد بار دیگر گفت: برای من از الله درخواست آمرزش کن. پس اویس از او پرسید: آیا با عمر دیدار کردهای؟ گفت: آری. اویس برایش از خداوند آمرزش خواست، پس مردم او را شناختند (و در پی او شدند تا برایشان طلب آمرزش کند) پس اویس به سویی براه افتاد...
اسیر (روای حدیث) میگوید: من او را بردهای پوشاندم، و هر که او را میدید میگفت: اویس از کجا چنین بردهای آورده است (زیرا اویس چنین لباس فاخری تا آن وقت نپوشیده بود). [مسلم: 5647]
همچنین امام مسلم در صحیح خود از عمر بن خطاب رضی الله عنه روایت میکند که ایشان فرمودند: شنیدم که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ میفرمود: "بهترین تابعین مردی است که به او اویس میگویند و او مادری دارد و قبلا دچار برص بود پس از او بخواهید تا برایتان از خداوند آمرزش بخواهد". [مسلم: 5646]
شخصیت اویس قرنی
عبادت وی:
هر که قصد رسیدن به خداوند متعال را دارد راهی برای این رسیدن بر میگزیند. برخی با نماز شب و برخی دیگر با استغفار صبحگاهان و برخی دیگر با اندیشیدن... اویس به مانند دیگر مردم نبود که جز به خوردن و نوشیدن نیندیشد. او حقیقت این دنیا را دانسته بود و برای پس از مرگ تلاش میکرد.
روش اویس اینچنین بود که سعی میکرد با تفکر در مخلوقات خداوند به محبت خالق دست یابد. هنگامی که "هرم بن حیان" به کوفه آمد دربارهی اویس پرسید. به او گفتند که او مکانی را در کنار فرات بسیار دوست دارد که به آن "عریض" گفته میشود... پس به آن جا رفت و اویس را در حالی یافت که نشسته است و به آب نگاه میکند و در اندیشه است. عبادت اویس "اندیشیدن بود...
عبادت اویس در اخلاق او دیده میشد چنانکه اثر مثبتی بر دیگران میگذاشت و تاثیرگذاری رفتار او از گفتار او بیشتر بود. او اویس بود، شخصیتی متواضع و نیکوکار در حق مادرش، و با این وجود ، بسیار دیگران را نصیحت و راهنمایی میکرد و با وجود دشمنی دیگران با وی و تهمتهای بزرگی که علیه او منتشر میکردند دست از امر به معروف و نهی از منکر بر نداشت.
روایت شده است که مردی از قبیلهی "مراد" به نزد او آمد و بر او سلام گفت. اویس سلام او را پاسخ گفت. آن مرد حالش را پرسید و اویس گفت: به خیر هستم و حمد خداوند را میگویم. آن مرد گفت: زمانه چگونه بر شما میگذرد؟ اویس گفت: چه میپرسی از کسی که اگر شب کرد گمان نمیکند که صبح را ببیند و اگر صبح کرد امید دیدن شب را ندارد... ای برادر مرادی، مرگ برای مومن شادی باقی نگذاشته... ای برادر مرادی، شناخت حقوق خداوند، برای مومن نقره و طلایی به جا نگذاشته، ای برادر مرادی... انجام امر خداوند برای مومن دوست و یاری باقی نگذاشته. به خداوند سوگند، ما آنها را به معروف امر میکنیم و از منکر باز میداریم و آنان به این سبب با ما دشمنی میکنند و برای دشمنی ما در میان فاسقان یاورانی پیدا میکنند و تا جایی که به الله سوگند، بزرگترین تهمتها به من زدهاند و به خدا سوگند که این مرا از تلاش در راه حق خداوند باز نمیدارد...
نصیحت ورزی:
هنگامی که "هرم بن حیان" از او خواست وی را نصیحت کند برای او آیات آخر سورهی دخان را تلاوت کرد که: {همانا روز جداسازی میعادگاه همهی آنان است} تا آنکه سوره را به پایان رساند، سپس گفت: "ای هرم، از شبی هراس داشته باش که صبح آن، قیامت است و از جماعت جدا نشو که از دینت جدا میشوی..." و بیش از این چیزی نگفت.
و خطاب به اهل کوفه چنین میگفت: "ای اهل کوفه! هنگام خواب، مرگ را بالش خود کنید و هنگام بیداری آن را در برابر چشمان خود داشته باشید".
گذشت او از دیگران:
اویس در میان مردمی زندگی میکرد که او را با سنگ میزدند اما در مقایل از او جز بهترین ثمر چیزی نمیدیدند. دست اذیت آنان به سوی او دراز بود اما او همیشه تنها میبخشید و میگذشت و با وجود زخم زبانهای آنان به آنها مینشست و سخن میگفت.
شهادت اویس:
اویس قرنی علی بن ابی طالب رضی الله عنه را در نبرد صفین همراهی کرد. او از خداوند شهادت را طلبید و گفت: خداوندا شهادتی نصیب من بگردان که زندگی و رزق را برای من واجب گرداند. اشارهی او به آیهی 169 سورهی آل عمران است که خداوند در وصف شهدا میگوید: {و گمان مبر که کسانی که در راه الله کشته شدهاند مردهاند بلکه آنان زندهاند [و] نزد پروردگارشان روزی داده میشوند}.
او در رکاب خلیفهی مسلمانان، علی بن ابی طالب ـ رضی الله عنه ـ جنگید تا آنکه به شهادت رسید. بر بدن او اثر چهل و چند زخم یافتند. شهادت او در نبرد صفین به سال 37 هجری رخ داد.
پاورقی:
1- مخضرمین کسانی هستند که جاهلیت و اسلام را درک کردهاند اما موفق به دیدار پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ نشدهاند. از این جهت از درجهی تابعین بالاتر هستند گرچه میتوان آنان را در طبقهی تابعین جای داد.
منابع:
أسد الغابة - الثقات للعجلی - الإصابة فی تمییز الصحابة - الطبقات الکبرى - تاریخ دمشق - مسند الإمام أحمد - صحیح مسلم - مشاهیر علماء الأمصار - لسان المیزان..
مترجم: محمد یوسف رحمتی
حضرت ادریس؛ پیامبری است که بعد از حضرت آدم؛ به پیامبری مبعوث گردیده است و نام او در قرآن ذکر شده است و اولین پیامبری است که خداوند به وسیله حضرت جبرئیل برای هدایت نسل «قابیل» در حدود تعداد ۳۰ صحیفه به قلب پیامبر عظیمالشأن وحی فرمود. حضرت ادریس؛ بعد از شش پشت به حضرت آدم؛ میرسد و در حالی که جد بزرگش «حضرت شیث» وفات فرمود، در سن بیست سالگی بود.
قرآن چگونگی زندگی و آداب دینی او را به طور مفصل بیان نکرده است، ولی در ۳۰ آیه قرآن از او بحث کرده است و بیان کرده است که بسیار صادق و صابر بوده است و نزد خداوند مقام بالا و والایی داشته است.
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً. (مریم/۵۶)
و در کتاب ( آسمانی قرآن ) از ادریس بگو. او بسیار راستکار و راستگو و بود.
(ای پیامبر به وسیله وحی آسمانی از اخلاق و احوال حضرت ادریس آگاهی پیدا کن و بدان که همانا حضرت ادریس پیامبری بسیار راستگو و بلند مقام بوده است.)
بعضی از علمای تفسیر و مؤرخین نوشتهاند و روایت کردهاند از آنجا که جد بزرگ او «حضرت شیث» یک شخصیت بسیار متدین و دارای حسنات و کمال و جمال بوده است، مردم از هر طرف، از شرق و غرب و شمال و جنوب او را با آوردن هدایایی زیارت میکردند و از او میخواستند که برای رفع نیازها و گرفتاریهایشان دعا کند. بعد از آنکه حضرت وفات فرمود، مردم دیگر این رابطه را قطع کردند و خاندان و فرزندانش از قطع این هدایا بسیار ناراحت شدند. شیطان فرصت را غنیمت شمرد و به درون آنها رخنه کرد که اگر شما مجسمه جد بزرگتان را بسازید و در منزل خودش آن را نصب کنند، این زیارت و آوردن این هدایا قطع نمیشود، آنها هم فریب خوردند و به این کار اقدام کردند و در نتیجه این کار بد و شرکآور بتپرستی رواج یافت در این موقع که حضرت ادریس در بابل اقامت داشتند، خداوند به وسیله حضرت جبرئیل برایش وحی فرستاد و به عنوان پیامبر مبعوث گردید.
حضرت ادریس؛ کسانی را که از شریعت الهی منحرف و روی گردان شده بودند و به شرک و بتپرستی روی آورده بودند، هدایت کرد و آنها را از این کار شرکآمیز بر حذر داشت ولی سرانجام اکثر آنها از پیام او سرپیچی کردند و عده کمی از او اطاعت کردند.
حضرت ادریس؛ با پیروان خود از بابل خارج شدند و به طرف مصر حرکت کردند، در آنجا مردم را به خداپرستی و انجام کارهای نیک و پرهیز از کارهای بد و بتپرستی دعوت کرد.
حضرت ادریس؛ با وجود داشتن رتبه پیامبری، دوزندگی و خیاطی را شروع کرد و اولین کسی بوده است که به این کار اقدام کرد و دوزندگی را به دیگران یاد داد.
روایت شده است که روزی حضرت عزرائیل از خداوند اجازه خواست که آرزو دارم حضرت ادریس را زیارت کنم، خداوند او را اجازه داد.
حضرت عزرائیل با اراده الهی به صورت یک انسان درآمد و مهمان حضرت ادریس گردید هنگام آوردن غذا از خوردن آن خودداری کرد و تا سه روز به این ترتیب حضرت عزرائیل از خوردن و آشامیدن پرهیز کرد. روز سوم حضرت ادریس از او سؤال کرد نام تو چیست؟ و تو چه کسی هستی؟ گفت: من عزرائیل هستم و گفت: من از خداوند اجازه گرفتم که ترا ببینم و مدتی با تو همنشین و رفیق باشم. حضرت ادریس؛ گفت: من هم قبول دارم، به آن شرطی که مرا بمیرانی و بعداً مرا زنده کنی تا اینکه بدانم رنج جان دادن تا چه اندازه است و در نتیجه بیشتر به عبادت و پرستش خداوند بپردازم، از غیب ندائی از طرف خداوند آمد که درخواست حضرت ادریس؛ را به جای آور، حضرت عزرائیل با اراده و اجازه الهی جان او را گرفت و او را بمیراند و بعداً او را زنده کرد.
عزرائیل از او سؤال کرد که احوال جان گرفتن را چگونه دیدی؟ حضرت ادریس؛ جواب داد که رنج جان گرفتن مانند این است که در حالت زنده بودن کسی پوست انسانی را از بدنش جدا کنند.
بعداً حضرت ادریس؛ با حضرت عزرائیل پیمان اخوت بستند. حضرت ادریس؛ از او خواست که او را به آسمان ببرد. با اجازه و اراده خداوند او را به آسمان برد. در آنجا حضرت ادریس فرمود میخواهم که جهنم را ببینم. حضرت ادریس جهنم را نگاه کرد.
بعداً حضرت ادریس؛ گفت: میخواهم که بهشت را نیز ببینم، بهشت را هم نگاه کرد و داخل بهشت شد. حضرت عزرائیل گفت: چرا بیرون نمیآیی؟ حضرت ادریس؛ جواب داد؛ خداوند فرموده است:
وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْماً مَّقْضِیّاً. (مریم/۷۱)
همه شما ( انسانها بدون استثناء ) وارد دوزخ میشوید ( مؤمنان برای عبور و دیدن، و کافران برای دخول و ماندن ). این امر حتمی و فرمانی است قطعی از پروردگارتان.
و خداوند میفرماید:
لاَ یَمَسُّهُمْ فِیهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِینَ. (حجر/۴۸)
در آنجا خستگی و رنجی بدیشان نمیرسد، و از آنجا بیرون نمیگردند.
در حالی که به آسمان بلند شد در سن ۳۶۵ سالگی بود. حضرت ادریس؛ اولین کسی بود که نوشتن با قلم را به دیگران آموخت و اولین کسی است که خیاطی را به مردم آموخت و اولین کسی بود که به علم نجوم و ستارهشناسی، ریاضیات و اسلحهسازی آشنایی داشت و اولین کسی بود که برای سنجش اشیاء دستگاه میزان را ساخت.
از بحث ادریس علیه السلام چند پند و اندرز نتیجهگیری میشود:
۱ـ هر کس از عبادت خدا و خدمت به خلق سرباز ندارد پیش خداوند محبوب و ارزشمند میگردد.
۲ـ هر کس خدا را عبادت کند، از کرم و رحمت خداوند محروم نمیگردد.
۳ـ انسان به اندازه ممکن باید برای استفاده از دنیا و به دست آوردن و زمینه فراهم کردن طاعت خداوند تلاش و سعی نماید.
۴ـ حضرت ادریس میفرمود: نیکی با بندگان خدا و مردم بالاترین شعار تشکر و سپاس از خداوند است.
قرآن کتابی است که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد.کتابی آسمانی است اما ــ بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند ــ بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد !کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از ۳۰ سوره اش از پدیده های مادی و تنها ۲ سوره اش از عبادات ! آن هم حج و نماز ! کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست …
کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم تعلیم انسان با قلم…آن هم در جامعه ای و قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست .
این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند ، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد ، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت ، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون دردکمر و باد شانه و … شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند وبالاخره، اینکه می بینی ؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد ...
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است ؟ “ چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته ، یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ، یکی ذوق می کند که ترا با طلا نوشته ، یکی به خود می بالدکه ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و …
آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟قرآن ! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ، آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند ! … اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانندمستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …
قرآن ! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،خواندن تو از آخر به اول ، یک معرفت است یا یک رکورد گیری ؟ ای کاش آنانکه ترا حفظ کرده اند ، حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ، گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است . آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم
در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش...!
وقتی او را به هوا می اندازی، می خندد...
چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت...
ازدواج انسان را از زنا باز میدارد، و چشم را از نگاههای آلوده پاک میسازد. و از جمله منافع آن حصول نسل و حفظ نسبهاست. و همچنین حصول آرامش میان زن و مرد و پیدا شدن سکون نفس.
همچنین همکاری و تعاون میان زن و مرد جهت تکوین خانوادهای صالح که یکی از ستونهای جامعه اسلامی است.
همچنین اقدام مرد به سرپرستی و تهیه مخارج زندگی زن و حفظ و صیانت زن و قیام زن به سر و سامان دادن زندگی داخلی و کارهای خانه، و ادا کردن وظیفه و تکلیف اصلی وی در زندگیاش که همان کار در منزل است، نه آنگونه که دشمنان زن و دشمنان جامعه اسلامی ادعا دارند که زن باید همانند مرد در بیرون از منزل کار کند، به همین خاطر زن را از منزلش خارج کردند و او را از وظیفه اصلیاش دور کردند، و کار دیگران را به دست او سپردند، و کار اصلی او را به دیگری واگذار کردند، در نتیجه نظام خانواده مختل شد و همه چیز بهم خورد؛ تفاهم میان زن و شوهر از بین رفت تا حدی که موجب جدایی بین زن و مرد شد، و یا ادامه زندگی زناشویی با کدورت و ناراحتی باقی ماند.
استاد شیخ محمد الأمین الشنقیطی در تفسیرش (أضواء البیان) (۳/۴۲۲) گفته است: بدان، خداوند به من و شما توفیق دهد به سوی آنچه که محبت و رضای اوست: این فکر و اندیشه کافرانه اشتباه و مضر که مخالف با حس و عقل و مخالف با وحی آسمانی و شریعت خداوند آفریدگار خالق است، یعنی همان مساوی قرار دادن زن و مرد در همه احکام و قوانین و میدانها. چنان فساد و فتنه و اخلال نسبت به جامعه انسانی در آن وجود دارد که بر هیچ احدی جز بر کسی که خداوند بینایی او را کور کرده است، پوشیده و مخفی نیست. زیرا خداوند با جلال و شکوه زن را با صفات و ویژگیهای خاصی آفریده است که در ساختمان جامعه انسانی برای بعضی از مشارکتها صلاحیت دارد که غیر از او هرگز این صلاحیتها را ندارد؛ مثل بارداری، زایمان، شیردادن بچه، تربیت کودکان، خدمت در منزل، اقدام به امور خانهداری و غیره. و همه این خدماتی که زن در ساختمان جامعه انسانی میتواند انجام دهد در داخل منزل وی و در کمال پوشش و صیانت و حفاظت و عفت و توأم با حفظ کیان شرف و فضیلت و ارزشهای انسانی است. در ضمن این خدمات زن کمتر از خدمات مرد که کارش کسب درآمد است، نمیباشد.
بنابر این گمان آن کافران و نوکرهای جاهل و ابله آنان در مورد زن که میگویند حقوق زن این است که وی همانند مرد در بیرون از منزل کار کند در صورتی که زن در زمان بارداری و شیردادن بچه و دوره بعد از زایمان توان هیچ کاری را ندارد، مخصوصاً کاری که سنگین و طاقتفرساست. چنانچه همگان این را میدانند و مشاهده کردهاند. پس هرگاه زن و شوهر هر دو برای کار از منزل خارج شوند، کارهای منزل از قبیل؛ نگهداری کودکان، شیردادن به بچهای که هنوز شیرخوار است و آماده کردن خورد و خوراک برای مرد که از سرکارش بر میگردد، همگی تعطیل میشوند. و اگر کسی به جای او اجیر شود، این شخص نیز وظائفی را که زن از آنها فرار کرده تعطیل خواهد کرد. پس مشکل همچنان به حال خود باقی خواهد ماند. گذشته از آن، خروج زن از منزل و هرزگی او، از دست دادن مروّت و دین را به دنبال دارد.
ای خواهر مسلمان! تقوای خدا پیشه کن و به این تبلیغات مغرضانه گول مخور چرا که واقعیت زنانی که فریب خوردهاند بهترین گواه بر فساد و بینتیجه بودن این تبلیغات است، و تجربه نیز بهترین دلیل بر این مدعاست. ای خواهر مسلمان! تا زمانی که جوان و مورد رغبت هستی به ازدواج مبادرت کن و به خاطر ادامة تحصیل و کسب شغل آن را به تأخیر میانداز چرا که آسایش و خوشبختی شما در گرو ازدواج موفق شما است که هر تحصیل و شغلی را جبران میکند، اما هیچ تحصیل و شغلی هر چند دهان پر کن باشد نمیتواند ازدواج موفق را جبران کند. به وظیفهات در منزل و به تربیت فرزندانت اقدام کن که کار اساسی و سود بخش شما در زندگی همین است و بس، و چیز دیگری را به جای آن بر مگزین، و ازدواج با مرد شایسته را از دست مـده چـون رسـول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید: «إذا جاءکم من ترضون دینه وخلقه فأنکحوه، إلاَّ تفعلوا تکن فتنة فی الأرض وفساد»[۱]. «هرگاه کسی که از دین و اخلاق او راضی هستید به خواستگاری آمد، به او جواب مثبت دهید، در غیر این صورت فتنه و فساد در زمین بر پا میشود».
۹ـ با صدای آرام، بین بلند و آهسته دعا کردن.
۱۰ـ اعتراف کردن به گناه خود، و نسبت به آن طلب آمرزش کردن، و نیز اعتراف به نعمت خدا و شکر آنر را بجای آوردن.
۱۱ـ جهت انشای دعای قافیه دار و هماهنگ، خود را به زحمت نینداختن.
۱۲ـ در حال فروتنی و بیمناکی و امید و ترس دعا کردن.
۱۳ـ باز پس دادن آنچه با ظلم و ستم کسب شده، همراه با توبه.
۱۴ـ سه بار دعا را تکرار کردن.
۱۵ـ رو به قبله دعا کردن.
۱۶ـ بلند کردن دستها هنگام دعا.
۱۷ـ وضو داشتن قبل از دعا، اگر میسر باشد.
۱۸ـ هنکام دعا، با بلند گرداندن صدا و یا خواست چیزهای ناروا و غیر ممکن از حد اعتدال تجاوز نکردن.
۱۹ـ اینکه با نامهای نیک خدواند و صفات بلند مرتبهاش و یا به اعمال صالحی
که خود دعا کننده آن را انجام داده است، ویا به دعای شخصی صالح، زنده و
حاضر متوسل شود.
۲۰ـ خوراک و لباس دعا کننده حلال باشد.
۲۱ـ دعا به گناه، و برای گسستن پیوند خویشاوندی نباشد.
۲۲ـ امر به معروف و نهی از منکر کردن.
۲۳ـ دوری کردن از همه گناهان.
وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ (غافر۶۰)
پروردگار شما میفرماید: مرا بخوانید، تا دعای شما را اجابت نمایم همانا کسانیکه از عبادت من تکبر میورزند بزودی با خواری وارد دوزخ خواهند شد.
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (البقره ۱۸۶)
چون بندگان من دربارهً من از تو بپرسند، پس همانا که من نزدیکم و دعای دعا کننده را هنگامی که مرا بخواند اجابت میکنم، پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند تا آنان راه یابند.
رسول الله صلی الله علیه و سلم میفرمایند: ادامه مطلب ...
روزی که مسلمان شدم امام مسجد کتابچه ای درباره ی چگونگی ادای نماز به من داد.
ولی چیزی که برایم عجیب بود، نگرانی دانشجوهای مسلمانی بود که همراه من بودند. همه به شدت اصرار می کردند که: راحت باش! به خودت فشار نیار! بهتره فعلا آرام آرام پیش بری…
پیش خودم گفتم: آیا نماز اینقدر سخت است؟
ولی من نصیحت دانشجوها را فراموش کردم و تصمیم گرفتم نمازهای پنجگانه را به زودی شروع کنم.
آن شب مدت زیادی را در اتاق خودم بر روی صندلی
حجم فایل: KB 968,59
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه الی یوم الدین و اما بعد :
بعد از اینکه خداوند اهل بهشت را وارد بهشت میکند. اهل بهشت دشمنان دوزخی و کافران را ندا میدهند و می خواهند آنها را تنبیه کنند: «وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَینَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ» الأعراف: 44 ادامه مطلب ...بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه الی یوم الدین و اما بعد :
اهل بهشت به بهترین و زیباترین شکل و صورت یعنی: شکل و صورت پدر خود حضرت آدم علیه السلام وارد بهشت میشوند. پس هیچ شکل و صورتی کامل تر و زیباتر از صورتی که خداوند آدم ابوالبشر را بر آن آفریده است وجود ندارد. خداوند آدم را با دست های خود آفریده، آفرینش وی را به اتمام رسانده و به زیباترین صورت او را در آورده است. لذا هر کس که وارد بهشت شود، به صورت آدم و ساختار جسمی او خواهد بود. خداوند آدم را بسیار قد بلند، مانند: درخت خرما بلند آفریده است که طول او شصت ذراع بوده است. ادامه مطلب ...
مطلب اول: حال و وضع همسران دنیا در سرای آخرت
هر گاه فرد مؤمنی وارد بهشت شود، اگر همسر دنیایی ایشان صالحه و مؤمنه باشد، در بهشت نیز همسر او خواهد بود.
ادامه مطلب ...ابوموسی(رض)می گوید: مردی نزد نبی اکرم (ص ) آمد و گفت :یکی بخاطر غنیمت،دیگری بخاطر
نام و نشان و فردی بخاطر ریا می جنگد. کدام یک، مجاهد راه خدا، بشمارمی رود؟ رسول الله (ص)
فرمود : *کسی که برای اعلای کلمة الله بجنگد، او مجاهد راه خدا است *
انس بن مالک ( رض) می گوید :شنیدم که نبی اکرم (ص )می گفت :خداوند متعال
فرمود :*هرگاه، بنده ام را با گرفتن چشم هایش، مورد آزمایش قرار دهم, در عوض آنها، به
او بهشت عنایت می کنم*
یعنی: (پاک و مبراست خداوند از هر عیب, خطا و نسبت ناروایی همچون شرک و ...)
سوره:64[التغابن]
آیه: 1
آنچه در
آسمانها و آنچه در زمین است ، برای خداوند تسبیح می کند، فرمانروایی و
مالکیّت [همیشه و همه جا] از آن او است ، و سپاس و ستایش خاصّ او است . او
بر هر چیزی توانا است . . .
یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
یُسَبِّحُ : ستایش می کنند، شناورند و در چرخش و گردش هستند
تا به حال به شباهت طواف زائران خانه خدا بگرداگرد کعبه
به طواف الکترون ها به گرداگرد هسته اتم
و گردش سیارات منظومه ها به گرداگرد خورشیدهایشان
و چرخش ستارگان و منظومه ها بدور مرکز کهکشان
و ...
توجه کرده اید؛
هر آنچه در آسمانها و زمین است،برای خدا تسبیح می نماید و همگی نظام
یکسانی را تبعیت می کنند و این، اطاعت آنان از خدا و فرمانروایی واحد را به
نمایش می گذارد.
خداوند پاک و منزه و برتر است از همه چیزهاییکه
با او شریک و همتا می سازند! (سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ)
[روم 40 و نحل 1 و ...]
برای نشرکلام خداوند والا لایک و به اشتراک بگذاریم
خداوند بر شما مومنان رحمت و برکت ارزانی نماید
سنتها و مستحبات روزه
روزه دارای مستحبات و سنتهای است که رعایت آنها برای روزه دار مستحب است:
1- سحری خوردن: حضرت انس رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت می کند که می فرماید: «سحری بخورید زیرا که در سحری خوردن برکت است».(متفق علیه)
٭ این سنت با لقمه ای نان و یا جرعه ای آب تحقیق میابد.
ابو سعید خدری رضی الله عنه می گوید رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: «سحری خوردن برکت است. پس ان را ترک نکنید. اگر چه با نوشیدن جرعه ای آب باشد. زیرا خداوند و فرشتگانش برکسانی که سحری می خورند درود می فرستند». (رواه احمد)
٭به تاخیر انداختن سحری مستحب است حضرت زید بن ثابت رضی الله عنه می فرماید: «ما همراه پیامبر صلی الله علیه وسلم سحری خوردیم سپس برا ی نماز صبح بر خاستیم.(از زید پرسیده شد) فاصله زمانی بین اذان و سحری چقدر بود؟ فرمود: به اندازه تلاوت 50 آیه بود». )رواه البخاری)
2- تعجیل در افطار پس از اینکه غروب آفتاب محقق گردید مستحب است که روزه دار در افطار نمودن عجله و شتاب نماید. زیرا رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرموده است: «مردم پیوسته در خیر و خوبی هستند تا زمانی که در افطار تعجیل و شتاب می نمایند». (متفق علیه)
3- با رطب یا خرما افطار کردن و اگر میسر نبود با آب و در صورتی که آب در دسترس نداشته باشد با هر چیز حلالی که میسر شود افطار کند.
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: «هرگاه یکی از شما خواست افطار کند. پس بوسیله خرما افطار کند زیرا که برکت است. و اگر خرما نیابد آنگاه با آب افطار نماید زیرا آب پاکیزه است». (رواه ابوداود)
حضرت انس رضی الله عنه می فرماید: «رسول الله صلی الله علیه وسلم قبل از اینکه نماز (مغرب )را بخواند با چند دانه رطب افطار می کردند. پس اگر رطب در دسترس نبود با خرما و اگر آنهم نبود. با چند جرعه آب افطار می کردند». (رواه ترمذی)
٭ یکی از حکمت افطار کردن با رطب یا خرما اینست که شیرین می باشد، و شیرینی نیروی جسم که توسط روزه ضعیف شده تقویت می کند، همچنین از خواص خرما اینست که اگر بعد از خالی بودن معده تناول شود به عملیات هضم کمک می کند و در مورد آب باید گفت که باعث تازه و تر شدن کبد می شود چونکه در هنگام روزه مقداری خشک شده است.
4- دعابه هنگام افطار برای روزه دار مستحب است که این دعا رابخواند:
«ذهب الظما و ابتلت العروق و ثبت الاجر ان شاءالله تعالی». «تشنگی رفت. و رگها تر و سیراب شد. و پاداش و اجر ثبت و محقق گردید اگر خدا بخواهد». (رواه ابوداود)
٭ هنگام افطار وقت اجابت دعا است و باید این وقت را غنیمت شمرد عبدالله بن عمرو بن عاص روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «برای روزه دار به هنگام افطار دعایی است که رد نمی شود». (رواه ابن ماجه)
آداب روزه
خداوند روزه را وسیله ای برای رسیدن به تقوا قرار داده پس شایسته است که شخص روزه دار خود را از گناهان دور نگه دارد و به کارهایی که تقوا در او افزایش می دهد روی بیاورد.
الف- گناهانی که باید از آن دوری کرد:
1- نگه داری زبان از سخنان بیهوده بر روزه دار واجب است که از دروغ، غیبت، سخن چینی، ناسزا گفتن و دشنام دادن به شدت پرهیز کند و زبان خود را به ذکر خدا و تلاوت قرآن مشغول نماید.
پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: «کسی که سخن زشت و ناروا و عمل کردن به آن را رها نکند خداوند را به آب و غذا نخوردن وی نیازی نیست». (رواه البخاری)
رسول اکرم صلی الله علیه وسلم می فرماید: «روزه سپر است هرگاه روزه بودید، زبان را به دشنام و ناسزا گفتن و نادانی نگشایید اگر کسی به او ناسزا گفت یا با وی در گیر شد پس در جواب بگوید من روزه ام، من روزه ام». (متفق علیه)
2- حفظ و نگه داری چشم: بر روزه دار واجب است چشم خود را از نگاه کردن به حرام حفظ نماید و نگاه خود را از نامحرم فرو بندد و بداند که نگاه تیری مسموم از تیرهای شیطان است همچنین از نگاه کردن به فیلم هایی که به ایمان او لطمه می زند پرهیز کند.
3- حفظ و نگه داری گوش: شخص روزه دار باید بکوشد که گوش خود را از شنیدن سخنان حرام غیبت و سخن چینی و ترانه و موسیقی مصون ومحفوظ بدارد. و بجای اینها به تلاوت قرآن کریم گوش فرا دهد.
4- دست و پا و سایر اعضای خود را از مرتکب شدن هر نوع گناه و معصیت و کارهای ناپسند محفوظ دارد رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «چه بسا روزه دارانی هستند که بجز گرسنگی و تشنگی از روزه خویش بهره ای ندارند».(رواه ابن ماجه)
5- از پر خوری و اسراف هنگام افطار و سحری پرهیز کند زیرا پر خوری و اسراف منافع و حکمتهای روزه را از بین می برد.
ب- اعمالی که برای ازدیاد تقوا بهتر است انجام دهد:
1- افطاری دادن به روزه داران: پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: «کسی که به روزه داری افطار دهد پاداشی مانند پاداش روزه دار خواهد داشت. بدون اینکه از پاداش روزه دار کاسته شود». (رواه الترمذی)
شخصی که برای صرف افطار دعوت شده است اگر عذری ندارد باید دعوت را بپذیرد و بعد از افطار برای دعوت کننده چنین دعا کند: «افطر عندکم الصائمون و اکل طعامکم الابرار. وصلت علیکم الملائکه». (رواه ابوداود)
(روزه داران نزد شما افطار کردند. و نیکوکاران غذای شما را خوردند. و فرشتگان بر شما درود فرستادند).
2- بخشش و صدقه به مستمندان و احسان به خویشاوندان و ایتام ماه رمضان ماه بذل و بخشش است، احسان و نیکی در این ماه فضیلت و ثواب خاصی دارد.
حضرت عبدالله بن عباس می فرماید: «رسول خدا صلی الله علیه وسلم بخشنده ترین مردم بود. بخصوص در ماه رمضان هنگامی که جبرئیل علیه السلام وی را ملاقات می کرد. و جبرئیل در هر شب رمضان می آمد و با پیامبر صلی الله علیه وسلم قرآن را مدارسه و مذاکره می کرد. در آن هنگام بخشش و سخاوت پیامبر صلی الله علیه وسلم از باد صبا بیشتر و بهتر بود». (رواه البخاری)
3- تلاوت قرآن همراه با تدبر در آیاتش زیرا ماه رمضان ماه نزول قرآن است. پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: (قرآن را بخوانید. زیرا که درروز قیامت برای یارانش شفاعت می کند ). (رواه مسلم)
در حدیث دیگر رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرموده است: «روزه و قران در روز قیامت برای بنده گان شفاعت می کند. روزه می گوید :پروردگارا من مانع غذا خوردن و شهوتش بودم. پس مرا شفیع او قرار بده. و آنگاه هر دو شفاعت می کنند». (رواه احمد)
4- اکثار از طاعات و عبادات به ویژه در ده روز آخر حضرت ام المومنین عایشه رضی الله عنها روایت می کند که: «هرگاه ده روز آخر رمضان فرا می رسید. رسول الله صلی الله علیه وسلم (از همسرانش کناره می گرفت )سخت به عبادت مشغول می شد و شب زنده داری می کرد و اهل خانه را بیدار می نمود. (متفق علیه)
روزهایی که روزه گرفتن در آن حرام است:
1-دو عید فطر و قربان؛ زیرا عمر بن خطاب رضی الله عنه روایت کرده رسول خدا صلی الله علیه وسلم از روزه این دو روز نهی فرموده؛ عید فطر بخاطر اینکه جشن اتمام روزه است و عید قربان چون جشن قربانی کردن و خوردن از گوشت قربانی است.
2- ایام التشریق؛ یعنی سه روز پس از عید قربان (11، 12 و 13 ماه ذی الحجه). زیرا کعب بن مالک روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه وسلم او و اوس بن الحدثان را در ایام تشریق فرستاد تا در میان مردم جار بزنند که: "جزء مؤمن کسی به بهشت نمی رود و ایام مِنا (11، 12 و 13 ماه ذی الحجه) ایام خوردن و آشامیدن است."
3- روزه وصال؛ عبارتند از ادامه دادن روزه برای چند روز پیاپی بدون تناول چیزی در طول شب. این نوع روزه مخصوص رسول خدا صلی الله علیه وسلم بوده. از ابوهریره روایت است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم از روزه وصال نهی فرمود؛ گفتند: شما خودتان روزه ی وصال می گیرید ای رسول خدا. ایشان فرمودند: "شما مانند من نیستید، پروردگارم مرا آب و غذا می دهد." و در روایت دیگر می فرماید: "بر حذر باشید از روزه ی وصال" گفته شد شما روزه وصال می گیرید! فرمود: "من شب را به صبح می آورم در حالی که پروردگارم مرا آب و غذا می دهد (مقصود این است که خداوند توان ادامه روزه را به من می دهد) پس در حد توانتان عبادت کنید."
4- روزه ی روز شک که روز سی ام شعبان است. بدلیل گفته عمار بن یاسر رضی الله عنه که فرمودند: کسی که در روز شک (روزی که در سی ام شعبان یا یکم رمضان بودنش شک است.) روزه بدارد هر آینه از رسول خدا صلی الله علیه وسلم نافرمانی کرده.
روزهایی که روزه گرفتن در آن روز ها نهی شده است:
1-اختصاص روز جمعه برای روزه گرفتن؛ رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: روز جمعه را به تنهایی به روزه گرفتن اختصاص ندهید. اما به اتفاق علما اگر روز جمعه در میان روزهای دیگری که شخص روزه می گیرد واقع شود روزه گرفتن در این روز جایز است.
2- اختصاص روز شنبه برای روزه گرفتن؛ رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: روز شنبه را به تنهایی روزه نگیرید مگر روزه ای که بر شما فرض باشد و اگر بجز پوست انگور یا شاخه درخت چیز دیگری نیافتید آن را بجوید تا آن روز، روزه نباشد.
قال رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم):
لو یعلم العبد ما فى رمضان لود ان یکون رمضان السنة
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
اگر بنده «خدا» مىدانست که در ماه رمضان چیست [چه برکتى وجود دارد] دوست مىداشت که تمام سال، رمضان باشد.